متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

اشعار رهاشده کاربران مجموعه اشعار فصل عاشقی | Mary_s کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Mary_s
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 21
  • بازدیدها 1,080
  • کاربران تگ شده هیچ

Mary_s

رفیق جدید انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
64
پسندها
443
امتیازها
2,623
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام مجموعه: فصل عاشقی
نام شاعر: Mary_s
تگ : محبوب
مقدمه :
شعر تنها به احساسات ربطی ندارد بلکه به شعور انسان ها برای درک نیاز دارد
می نویسم برای کسانی که یک عشق در میان وجودشان برای گوش دادن به شعر دارند ترانه ای که سر فصلش فقط عشق است.
فصل-عاشقی.jpg
 
آخرین ویرایش

SAN.SNI

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
6,050
پسندها
27,879
امتیازها
70,873
مدال‌ها
26
  • #2
•| بسم رب العشق |•

642650_f51a41dc6db62ddb64ffaea46ee2561e.jpg



ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛
لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.
قوانین بخش اشعار کاربران

پس از ارسال بیست پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.
تاپیك درخواست نقد و بررسی اشعار

پس از گذشت بیست پست از دفتر شعرتان،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : SAN.SNI

Mary_s

رفیق جدید انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
64
پسندها
443
امتیازها
2,623
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #3
داشت خسته می پرید در حوض رنگ
گرفتم او را من بی درنگ
گفتمش شاد نمی شود که دلت هست از سنگ
پوزخندی زد و بعدش پرید
از پس رود ها ماهی کشید
آسمان را غرق در پروانه کرد
کوه های سر به فلک کشیده را دیوانه کرد
تا آنجا که به من رسید بی رحم شد
قلب پر احساس برای من کشید
آری آدم شدم در نقاشی اش
رنگ مشکی شد و من غرق در زیبایی اش
 
آخرین ویرایش

Mary_s

رفیق جدید انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
64
پسندها
443
امتیازها
2,623
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #4
داشت می رقصید در دل باد
آن دانه خوشحال و بی باک
روز ها در پی پرواز بود
پرواز برایش یک آغاز بود
رفت و موج ها را دید
از موج راز ها پرسید
موج اول فکر کرد از بهر او
گفت این را که نباید بگوید راز را به او
دانه با گریه و زاری تمنا می کرد
موج را سلب آرامش می کرد
موج گفت به او رازش این است
که عاشق صاحب بی دین است
گفت که هر روز می بیند او را
اما میزند پس صاحل او را
دانه تا این را شنید قلبش شکست
بر سر خاک با آهی نشست
گفت عشق بی رحم است
غافل از آنکه خودش در بطن است
بطن خاکی که صدای دانه را شنیده بود
عاشق دانه شکسته شده بود
دانه کم کم در قلب او ریشه کرد
درختی تنومند شد و میوه کرد
فهمید عشق غمناک است
گاهی شادی دارد و
گاهی دردناک است
فهم می خواهد آنچه باید فهمید
عشق را خود واقعی باید دید
 
آخرین ویرایش

Mary_s

رفیق جدید انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
64
پسندها
443
امتیازها
2,623
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #5
هوای عاشقی کردم که معشوق کجایی تو؟
خدا را من صدا کردم خدای من کجایی تو؟
دلم را از غم دنیا پر از پیمانه کردم من ، کجایی وزنه خالی؟
سرم را از ندای تو پر کردم کجایی قلب بی ذوقم؟
تنم را برای دیدنت رها کردم
کجایی خدای شوقم؟
خدای عالم وسیع و تنها در دل در تمام عمرم
کجایی با دلم از عشق هر آینه من مردم؟
 

Mary_s

رفیق جدید انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
64
پسندها
443
امتیازها
2,623
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #6
صدایت می کنم اما تو در باغ بی وفایانی
ندایم را از تو می خواهم ندای کج رایانی
قلم در دست می گیرم تو بدخواهی
دلم را دریا می کنم اما تو در خشکی و زیر سایبانی
خشمگینم و اخم می کنم گاهی اما تو در آرامش غرق رویایی
شناست کرده ام من، اما نمی شناسی و در راهی
بدین گونه برفتم من خداحافظ تنهایی
 
آخرین ویرایش

Mary_s

رفیق جدید انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
64
پسندها
443
امتیازها
2,623
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #7
آدم ها تا جاهل نشوند
عاشق نمی شوند
آدم ها تا معنی عشق را می فهمند
برگه ای کهنه و باطل می شوند
عشق در چند کلمه بال و پر زده
مغز های کوچک زنگ زده
قلب های بزرگ اما غم زده
شاعری که بدون خدا به شعر هایش رنگی زده
دکتری بی مریض به اقتصادش سنگ زده
مریضی خسته که آدمی به قلبش زخم زده
دختری که تک و تنها به گرفتاری ها لبخند زده
 

Mary_s

رفیق جدید انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
64
پسندها
443
امتیازها
2,623
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #8
یک حسی بهم می گه برو از نفس افتادی
یک حس به من میگه توی دردسر افتادی
خسته تر از آن ام که بگی از پا افتادی
تو آروم بهم امی گی تو یک اتفاق بودی که افتادی
من متنفرم از مردم این شهر که عشق را از من من دزدیدند و شدم هم دم یک درد
شاید رفتم و یک دنیا به پایم افتاد
آن روز به این جماعت گویم غلط کردید با عشق در افتادید
 
آخرین ویرایش

Mary_s

رفیق جدید انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
64
پسندها
443
امتیازها
2,623
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #9
کاش ما در نا امیدی از همه غافل می شدیم
کاش در نگاه این جهان یک باره باطل می شدیم
کاش با عفو و کرامت همه عاقل می‌شدیم
کاش با نامه ای فارغ از ظلم می شدیم
کاش با لبخند یکی شاد و سر حال می شدیم
کاش در فصل بهار شادی در دل می شدیم
کاش در عشق و وفا الگوی مرام دنیا می شدیم
کاش در حکم جهان یک دفعه عادل می شدیم
کاش در انکار و حاشا همه شاهد دروغ در دل می شدیم
کاش با مهر خدا ما همه عاشق می شدیم
 
آخرین ویرایش

Mary_s

رفیق جدید انجمن
سطح
5
 
ارسالی‌ها
64
پسندها
443
امتیازها
2,623
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #10
چون شکوفه غرق در درخت عاشقی
چون ماه برای موج به یاد ماندنی
مثل تصویر ابر تغییر کند این زندگی
مثل ماهی خروش کند از حوض،دلی
دست در دست ستاره گرم در شب های بهاری
مثل زلف پریشان شبی عاشق واژه ای دیدنی
پشت در پشت خورشید در غزل ها ماندنی
 

موضوعات مشابه

عقب
بالا