متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان شیطان صفتان: خون کثیف | Edward /توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع N.Karevan❀
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 6
  • بازدیدها 224
  • کاربران تگ شده هیچ

N.Karevan❀

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
598
پسندها
15,450
امتیازها
35,373
مدال‌ها
25
  • نویسنده موضوع
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg


با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»
رمان «شیطان صفتان: خون کثیف» پس از خواندن تمامی پست‌ها، بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : N.Karevan❀
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] RahaAmini

RahaAmini

نویسنده انجمن
سطح
41
 
ارسالی‌ها
1,804
پسندها
45,766
امتیازها
63,073
مدال‌ها
52
  • #2
پارت 5
-معلوم که نه. اما اگر عکس ها رو ببینی شاید باورت بشه.
کاوه داخل پاکت کاغذی/پلاستیکی را نگاه کرد، و متوجه چند عکس شد که قبلا ندیده بود،عکس ها را در آورد و به آنان نگاه دقیقی انداخت. لرزش نامحسوسی ناگهان دستان او را فرا گرفت و سرمایی عجیبی در وجودش پیچید.او(فاعل‌هایی مثل من، تو، او قابلیت حذف از اول جمله رو دارن تا ثقل متن بالا بره) در حالی که نمی توانست چشم از عکس ها بگیرد، از میان دندان های قفل شده اش، غرید:
-چند درصد احتمال داره واقعا خود اون باشه؟
-صد در صد خود اونه. اما عکس مال نه سال پیشه نمی دونیم حالا هم زنده... .(انتهای باز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MELO

YASAMAN.RAZIYAN

مدیر بازنشسته
سطح
22
 
ارسالی‌ها
3,294
پسندها
13,427
امتیازها
45,473
مدال‌ها
26
  • #3
رمان همراه(شیطان صفتان)

#15
-کاوه
کاوه سر خود را بالا آورد و مستقیما به مرد پیش روی خود چشم دوخت . مردی میانه قد با مو هایی آشفته ی خرمایی رنگ و چشمان خاکی، صورتی کشیده ، بینی بلند و لب هایی باریک. واضح بود سی سالگی را پشت سر گذاشته؛ اما در آن تیشرت سفید آستین بلند و شلوار جین آبی که پوشیده بود جوان تر از سن حقیقی خود به نظر می رسید .کاوه یقه ی ام2 را رها کرد رو به مرد گفت:(لحن کاوه هنگام بیان سخنش چگونه بود؟)
-کارن!
کارن کنجکاو پسر بچه ای(اینجا می تونید توصیف کنید. چاق و لاغر بودنش، ضعیف و مقاوم بودنش، رنگ لباس مو و چشم...) که خون آلود زیر دست و پای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YASAMAN.RAZIYAN

Łacrîmosã

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,762
پسندها
34,335
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • مدیرکل
  • #4
نقد همراه رمان شیطان صفتان
پست: #21
منتقد: FAEZEH.MIRI


چیزی را که به چشم دیده بود نمی توانست باور کند. تا به حال با کسی برخورد نکرده بود که از ترس شخصی دیگر این چنین به خود آسیب برساند!
همه چیز در مورد مرد پیش رویش عجیب بود.
«مثالی برای مخاطب بزنید که کارکتر از چه چیز در این مرد بیشتر تعجب کرده و برایش عجیب است. برای مثال: لحن صحبتِ مرد پیش رویش عجیب بود/طرز نگاه کردنش/حالت ایستادنش/.../علاوه بر اشاره‌ای که به ظواهر دارید حالتی از چگونگیِ کارکتر نیز به مخاطب می‌دهید»
کاوه به سوی ام2 برگشت و چشمان نقره ایش
«نقره‌ایش» را به او دوخت: «بعه از به کار بردن لحن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Łacrîmosã

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,762
پسندها
34,335
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • مدیرکل
  • #5
نقد همراه رمان شیطان صفتان
پست: #22
منتقد: FAEZEH.MIRI

-قبوله به هر حال من فقط دنبال اون مردم،کی برام پیداش می کنه مهم نیست. ولی تو چرا می خوای من به ماموریت خودم ادامه بدم؟
کاوه پاکت فلزی سیگار خود را از جیب شلوار مشکی اش در آورد و با فندک نقره ای خود آن را روشن کرده پک عمیقی به آن زد و دود اش را از دهان خود بیرون فرستاد و بعد با لحنی جدی
گفت:
« در این قسمت با گفتن جزئیاتِ سیگار کشیدن کاوه فضا را قابل لمس‌تر کردید که این بسیار خوب است»
-با اینکه اصلا لازم نیست درباره اش بدونی بهت می گم.
«سعی کنید به ظاهر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Łacrîmosã

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,762
پسندها
34,335
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • مدیرکل
  • #6
نقد همراه رمان شیطان صفتان
پست: #23
منتقد: FAEZEH.MIRI


کاوه فشار آرامی به شانه ی ام2 آورد« و با لحنی قاطعانه که خون را در بدن منجمد می‌کرد،» گفت:
- من از اول دنبال دانیال بودم، که متوجه شدم یک ماه پیش بعد از روزی که به دیدن آدام رفت دیگه کسی اون رو ندیده. برای همین رفتم سراغ آدام که البته به لطف تو به جسدش رسیدم. اول نمی دونستم تو دانیال رو هم کشتی، با این حال تو رو دستگیر کردم و به رابط خودم گفتم در مورد کاری که آدام با دانیال داشته تحقیق کنه؛ اون این کار رو کرد و فهمید آدام، دانیال رو برای کاری به ترکیه فرستاده و دانیال اونجا کشته شده، طبق فیلم های دوربین امنیتی هتل کسی با مشخصات تو اون اطراف دیده شده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Łacrîmosã

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,762
پسندها
34,335
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • مدیرکل
  • #7
نقد همراه رمان شیطان صفتان
پست: #24
منتقد: FAEZEH.MIRI

او بی حوصله پیراهن«رنگ پیراهن» خود را از تن در آورد و تیشرت سفید ی را جایگزین آن کرد یک کاپشن مشکی چرمی نیز از داخل کمد چنگ زد«در اینجا بهتر است بگویید: کاپشن مشکی چرمی را نیز از طبقه سوم برداشت تا اشاره‌ای به فضای کمد داشته باشید» و همان طور که آن را می پوشید از ساختمان بیرون زد و به جلوی حیاط کوچک آن که با چمن پوشیده شده بود گذشت و خود را به جایی که کاوه کنار ماشین سیاه رنگ خود ایستاده انتظارش را می کشید رفت.«جمله بندی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
عقب
بالا