• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

داستان کوتاه در حال تایپ داستان کوتاه اُرکوس | نست کاربر انجمن یک رمان

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,986
پسندها
55,684
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #1
کد داستان کوتاه: ۳۵۴
ناظر: Raha~r Raha~r

نام داستان: اُرکوس(مجازات کننده سوگند شکنان)
ژانر: #فانتزی #عاشقانه
نام نویسنده: #NAST
خلاصه: فراموشی بدترین نفرینی است که مردم به آن دچارند، یک استثناء کوچک و مخرب در بین هزاران نفرینِ خفته‌ی دیگر. این نفرین به دست پدران و مادران نفرین‌های دنیا اعمال نشده و مردم خود این عذاب را ناخواسته پذیرا می‌شوند، آن‌ها خیلی زود ویرانی‌هایی که رخ داد را فراموش کردند. اکنون نگهبان خود را دیوانه و ناجی‌هایشان را دشمن می‌بینند.


سخن نویسنده:
ارکوس برای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : NASTrr

*chista*

مدیر بازنشسته‌ی کتاب
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
26/4/20
ارسالی‌ها
711
پسندها
11,427
امتیازها
28,373
مدال‌ها
25
سطح
19
 
  • #2
716948_224e8f314cb4445b28c7cb338a41c745.jpg

"والقلم و مایسطرون"
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن داستان خود،

خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین **♡ تاپیک جامع مسائل مربوط به داستان‌کوتاه ♡**

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با داستان به لینک زیر مراجعه فرمایید!
♧♡ تاپیک جامع برای مسائل رمان نویسی ♧♡

برای انتخاب ژانرِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : *chista*

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,986
پسندها
55,684
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #3
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه:
بارانی از خون بر سر این شوره زار می‌بارد و هربار مانند رودی در خانه‌ها روان می‌شود. سرانجام به کویر‌ها می‌رسد و بذرهایی را که نباید آب می‌دهد.
رقاص این داستان با شنیدن صدای جیغ و طبل؛ بر نیزه‌ی دوستان می‌ایستد و در خون می‌رقصد اما سرانجامی جز ویرانی وجود ندارد!

بخش اول «بردگان ریسمان»
پیشگویی‌ها در انتظار نشسته‌اند تا شیطنت ستارگان نوید راستی‌شان را دهند. منِ خرافه‌ستیز، پیرهنِ سردِ دشت را به‌تن کرده و به تک ستاره‌ی همیشگی چشم دوخته‌ام. همان ستاره‌ی کوچکی که به زمان شهرت دارد. ستاره‌ای که به گفته‌ی هرآنکه هست، بوده و نوشته «نوایی از ده سال آینده می‌ده. لطف طبیعت مارا تنها رها نکرده»
. اکنون آن ستاره‌ به سرخی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,986
پسندها
55,684
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #4
سکوتش به درازا کشید، احساس می‌کردم وجودش به آسمان پیوند خورده، یا زیباترین پدیده‌ی زندگی خود را دیده که این گونه محو است. تاکنون ندیده بودم چشمان کسی درخشش ستارگان را به این وضوح بازتاب دهد. نمی‌دانم آسمان درون او و چشمانش جلوه‌گر آن شدند یا او درون آسمان و چشمانش نظاره‌گر. درهرحال اینجا نبود .بیخیال سخن گفتنش شدم و پشت به او خوابیدم، البته خواب که نبود. طبق عادت جدید فقط چشمانم را می‌بستم تا افکارم اجازه‌ی جولان داشته باشند. شاید هرکدام جای خود را پیدا کرد و آرام گرفت.
و بازهم غم، گویا اجدادم هیچ جز غم ندیدند تا دروازه‎ای که پشتش مملو از نفرین است (ارثیه‌ی جد جوگیرمان آثویه) و خاطرات نگهبانانش، با احساسات دیگری مهمان ناخوانده‌ی زندگی من شوند. اگر آرمان و تلاش‌های پدر و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,986
پسندها
55,684
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #5
من از وستا متنفر نیستم. آن خواهر ظالم! دخترش هیچ وقت طعم خواب آسوده را نخواهد چشید تا بداند چه چیزی را از دست داده و با نفرین‌ها انس می‌گیرد گویی که تار و پودش را ساخته‌اند. به عنوان بخشی از وجودش رشد می‌کنند و جزئی از او می‌شوند.
من باید این مسیر را تا مقصد برسانم، فداکاری‌ها را پدر و وستا انجام دادند، مادر و من قربانی‌هایی هستیم که سرنوشت‌شان را پذیرفته‌اند و فریا! نمی‌دانم چه چیزی در انتظار فریا، دختر وستا، و پدرش است. اما به خوبی می‌دانم که صحفه‌ی جدیدی برای مردمان اسپی ورق می‌خورد.

مردم اسپی در میان جادوگران وجودشان درک نمی‌شود و تفاوت‌شان هضم نمی‌شود و اکنون در معرض جنگی بزرگ قرار دارند. لازمه‌ی این صحفه‌ی جدید نجات پیدا کردن از جنگی است که مردم بر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : NASTrr

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا