گفتمان‌آزاد گفتمان آزاد رمان غریبه ای در پشت سر | Edward کاربر انجمن یک رمان

[Edward]

گفتگو ازاد راجب رمان :غریبه ای در پشت سر
ژانر: #جنایی #معمایی

لطفا نظرات انتقادتون رو تو این صفحه اعلام کنید.
خلاصه:
ضربان قلبی که بالا می‌رود. ترسی که در چشم‌های دختر می‌نشیند و نفس‌هایش را به شماره می‌اندازد. هر لحظه امکان دارد غریبه به او برسد. غریبه‌ای سیاه با دستان آغشته به خون. او از تعقیب دختر دست برنمی‌دارد. زمان یا مکان فرقی نمی‌کند. فرقی نمی‌کند چند نفر در اطراف او هستند، غریبه بدون هیچ هشداری می‌آید تا او را شکار کند.

نکته: داستان رمان در ایران۶۰ سال پیش اتفاق می‌افتد.

مطلوب | رمان غریبه‌ای در پشت سر | ادوارد کاربر انجمن یک رمان

کد رمان: ۴۰۴۵ ناظر: @Ghasedak. نام رمان: غریبه ای در پشت سر نام نویسنده: ادوارد ژانر: #معمایی #تریلر #روانشناختی خلاصه: آنگاه که یک دیو سپید در پیش چشمان شما ظاهر شود،یک دیو سپید که تشنه به ریختن خون است چه خواهیدکرد؟ می گریزید؟ بله گریز راه حل منطقی به نظر می آید اما در مقابله با این دیو...

forum.1roman.ir

 

[فـــــღاطمه]

سلام من خودم زیاد رمان های روان شناسی نمی خونم چون خودم عاشق رمان های عاشقانه هستم رمانتنو خودم موفق باشید منم دارم رمانمو ویرایش می کنم تا بزارم تو انجمن امید وارم قلمت پرنگ تر از همیشه وقویبتر از همیشه باشهانشالله البته ببخشیدا

 

[Edward]

سلام من خودم زیاد رمان های روان شناسی نمی خونم چون خودم عاشق رمان های عاشقانه هستم رمانتنو خودم موفق باشید منم دارم رمانمو ویرایش می کنم تا بزارم تو انجمن امید وارم قلمت پرنگ تر از همیشه وقویبتر از همیشه باشهانشالله البته ببخشیدا

خیلی ممنون موفق باشید

 

[Rigina]

سلام سلام
به به رمان مورد علاقمممم
خیلیییی دوسش دارم و قشنگ نوشته شده
چیزی خیلیی ازش خوشم اومده اینه که جوری‌نوشته شده که ادم میتونه کاملا خودشو اونجا تصور کنه و تمام جزئیات نوشته شده
هم مکان و هم شخصیتی ...

 

[Edward]

سلام سلام
به به رمان مورد علاقمممم
خیلیییی دوسش دارم و قشنگ نوشته شده
چیزی خیلیی ازش خوشم اومده اینه که جوری‌نوشته شده که ادم میتونه کاملا خودشو اونجا تصور کنه و تمام جزئیات نوشته شده
هم مکان و هم شخصیتی ...

خیلی ممنونم لطف داری

 

[~Matina~]

سلام
رمانتون خیلی عالی بوود
من یه سوال داشتم، چطوری بایه ضربه چاقو بهار مرد؟ حداقل چند دقیقه زمان میبره ها
اما در کل رمان نفس گیری بود، منتظر ادامه ی رمان فوق العادتون هستم

 

[Edward]

سلام
رمانتون خیلی عالی بوود
من یه سوال داشتم، چطوری بایه ضربه چاقو بهار مرد؟ حداقل چند دقیقه زمان میبره ها
اما در کل رمان نفس گیری بود، منتظر ادامه ی رمان فوق العادتون هستم

چاقو رو تا ته تو شکمش فرو کرد بعد انداختش رو زمین حتی اگه سایه بلندش می کرد با هم فرار کنند بیشتر از چند ساعت زنده نمی موند از خونریزی می مرد

 

[Edward]

زجرکشش می کردی:/

کینه داری از دختر بیچاره!!!

 

[~Matina~]

کینه داری از دختر بیچاره!!!

شاید

 

[Edward]

شاید

عجیب فقط می تونم واسه دختره بدبخت تاسف بخورم