متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه °•° عصرانه به صرف یک قاچ کتاب °•°

  • نویسنده موضوع Najva❁
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 232
  • بازدیدها 9,004
  • کاربران تگ شده هیچ

Shiva.Panah

مدیر بازنشسته
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,090
پسندها
23,098
امتیازها
43,073
مدال‌ها
38
  • #91
برای کشتن که حتما لازم نیست انسان هفت‌تیر بردارد و تق‌تق، شلیک کند!
من به این طرز کشتن، معتقد نیستم.
انسان می‌تواند کسی را در قلبش بکشد.
اگر انسان از دوست داشتن کسی دست بردارد، او را در قلب خود کشته است.

درخت زیبای من
خوزه‌مائوروده واسکونسلوس
 
امضا : Shiva.Panah

Banafshe

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
560
پسندها
2,894
امتیازها
14,773
مدال‌ها
12
سن
24
  • #92
کودک گرسنه بود... شیر می خواست... اما مادر خودش هم گرسنه بود، شیر نبود و نوزاد گریه می‌کرد. دشمن نزدیک بود... با سگ‌ها....اگه سگ‌ها صدایی می‌شنیدن، همه‌مون می‌مردیم. گروه‌مون حدود سی نفر بود...می فهمید؟ بالاخره تصمیم گرفتیم.... هیچ‌کس جرات نکرد دستور فرمانده رو منتقل کنه، اما مادر خودش قضیه رو حدس زد.
قنداق نوزاد رو تو آب فرو برد و مدت زیادی همون جا نگه داشت... نوزاد دیگه گریه نمی‌کرد...هیچ صدایی نمی‌اومد....ما نمی‌تونستیم سرمون رو بالا بگیریم. نه می‌تونستیم تو چشمای مادر نگاه کنیم، نه تو چشمای همدیگه...

جنگ چهره زنانه ندارد | سوتلانا آلکساندرونا آلکسیویچ
 
امضا : Banafshe

Banafshe

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
560
پسندها
2,894
امتیازها
14,773
مدال‌ها
12
سن
24
  • #93
مملکتی که تیراژ کتاب در آن شده پانصد ششصد جلد، مردمانش نباید دکتر بروند؟ یعنی صفا می کنیم برای خودمان. کتاب فروشی ها می شود پیتزافروشی، کتابخانه ها حداکثر شده قرائت خانه ی پشت کنکوری ها، تیراژ کتاب لای باقالی، کتاب خوان ها (اگر بیابیم) اهالی مریخ اند، ما هم که باحالیم! همه هم که شیرین زبان و طناز و بذله گو، از طرف می پرسی آخرین کتابی که خوانده ای کی بوده؟

می گوید میخواستم آخرین درسم را پاس کنم. بعد هم هرهر می خندد طوری که بیست و یک دندان خراب از مجموع سی و دو دندانش را می شود شمرد. خب کتاب نمی خوانی که مسواک هم نمی زنی بعد می شود این و نق می زنی به قیمت دندانپزشکی!

چقدر خوبیم ما | ابراهیم رها
 
امضا : Banafshe

Banafshe

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
560
پسندها
2,894
امتیازها
14,773
مدال‌ها
12
سن
24
  • #94
پیش از این، تو چون شاعری خوب و کهنه سرا می گفتی: قلب تو خانه ی من است و همین مرا بس است. اکنون می خواهی خانه ای چون کاروانسرای شاه عباسی داشته باشی؛ اما، محبوب من! انسان در خانه ی خود فقط زندگی می کند؛ در آن مسابقه ی اسب دوانی که نمی دهد.

محبوب من! بدان که دنیا آنقدر بزرگ نیست که هرکس شهر کوچکی را خانه ی خویش بنامد. خانه های خیلی بزرگ متعلق به کسانی است که بیماری های لاعلاج دارند.

رونوشت، بدون اصل | نادر ابراهیمی
 
امضا : Banafshe
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] FGM

Banafshe

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
560
پسندها
2,894
امتیازها
14,773
مدال‌ها
12
سن
24
  • #95
بشر در سایه تمدن، نه تنها تشنه به خون تر از سابق شده است، بلکه به صورت زشت تر و پست تری سفاک گردیده است.

خیلی رزیلانه تر و پست تر از آنچه در سابق بود. سابق در خون ریزی هایی که میکرد عدالت و حقانیت می دید و با وجدانی آسوده همنوعش را می کشت وقتی، دست به کشتن کسی می زد که عقیده داشت که می باید او را بکشد، ولی حالا با این که مدت هاست می داند قتل کاری است بسیار پلید و زشت، اما خیلی بیشتر از پیش دست به خون ریزی می زند. خب کدام خون ریزی شناعتش بیشتر است؟ خودتان قضاوت کنید.


یادداشت های زیرزمینی | فئودور داستایفسکی
 
امضا : Banafshe

Banafshe

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
560
پسندها
2,894
امتیازها
14,773
مدال‌ها
12
سن
24
  • #96
کاترین: از حرف‌های من ناراحت نشو ما هر دو یکی هستیم نباید عمدا بین خودمون سوءتفاهم به وجود بیاریم.

فردریک: چه‌جوری؟

کاترین: آدم‌هایی که همدیگه رو دوست دارند مخصوصا بین خودشون سوءتفاهم به وجود می‌آرن و دعوا می‌کنن بعد یهو می‌بینن که دیگه همدیگه رو دوست ندارن.

فردریک: ما دعوا نمی‌کنیم.

کاترین: نباید بکنیم چون اگه توی این دنیا اتفاقی بین ما بیفته همدیگه رو از دست می‌دیم، اون‌وقت دست دیگران می‌افتیم...!

وداع با اسلحه | ارنست همینگوی
 
امضا : Banafshe
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] FGM

Banafshe

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
560
پسندها
2,894
امتیازها
14,773
مدال‌ها
12
سن
24
  • #97
دنیا پر از شگفتی ها و رازهاست. فکر می کنیم آدم های نزدیکمان را می شناسیم، اما زمان با خودش چیزهایی می آورد که می فهمیم کمتر از آنچه فکر می کردیم می دانیم؛ یعنی تقریبا هیچ. همیشه بخش بزرگتر حقیقت در سایه قرار دارد. حتی اگر بخش روشن بزرگتر شود باز هم برد با سایه هاست.

قلبی به این سپیدی | خابیر ماریاس
 
امضا : Banafshe

Banafshe

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
560
پسندها
2,894
امتیازها
14,773
مدال‌ها
12
سن
24
  • #98
اسکارلت، من هیچ وقت در زندگی آدمی نبودم که قطعات شکسته ظرفی را با حوصله زیاد جمع کنم و به هم بچسبانم و بعد خودم را فریب بدهم که این ظرف شکسته همان است که اول داشته ام.

آنچه که شکست شکسته و من ترجیح می دهم که در خاطره خود همیشه آن را به همان صورتی که روز اول بود حفظ کنم تا اینکه آن تکه ها را به هم بچسبانم و تا وقتی زنده ام آن ظرف شکسته را مقابل چشمم ببینم.

بر باد رفته | مارگارت میچل
 
امضا : Banafshe

Banafshe

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
560
پسندها
2,894
امتیازها
14,773
مدال‌ها
12
سن
24
  • #99
از شکست خوردن وحشتی ندارم. از رکود و واماندگی می ترسم. از این می ترسم که دیگر به چیزی اهمیت ندهم، پدرم را ببین؛ ممکن است باور نکنی من می دانم مرد باهوشی است. اما وامانده است؛ حالا امیدوار است پسرهایش رمز موفقیت را کشف کنند و دست به کارهایی بزنند که خودش از عهده آن برنیامده.

عقده ادیپ من | فرانک اکانر
 
امضا : Banafshe

Banafshe

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
560
پسندها
2,894
امتیازها
14,773
مدال‌ها
12
سن
24
  • #100
مردم هیچ‌وقت از چیزی راضی نمی‌شوند. اگر کم داشته باشند زیاد می‌خواهند. اگر زیاد داشته باشند، بیشتر می‌خواهند.​

اگر بیشتر داشته باشند، می‌خواهند به کم راضی باشند... اما دیگر کاری از دست‌شان برنمی‌آید. یعنی نمی‌فهمند که رسیدن به خوشبختی خیلی آسان است؟​
... آن دختری که دوان‌دوان با شلوار جین و بلوز سفید رد شد، چه می‌خواست؟ خواسته‌اش آنقدر عاجل بود که نمی‌گذاشت بر زیبایی خورشید، دریای آبی، بچه‌های داخل کالسکه و نخل‌های حاشیه‌ی ساحل تامل کند؟!​
" ندو دختر! هیچ وقت نمی‌توانی از دو حضور مهم زندگی هر انسانی فرار کنی: خدا و مرگ. خدا در هر قدم همراهت است،...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Banafshe

موضوعات مشابه

  • قفل شده
مباحث متفرقه یه قاچ رمان o_o
پاسخ‌ها
42
بازدیدها
2,134
عقب
بالا