چشمان سرد
یک دختر تنها! بی کس! پیله تنهاییش را خودش تنیده! پیله اش سنگیست! اما سنگ هم فرو خواهد ریخت کافیست که جویباری عاشقانه نرم و لطیف از کنارش گذر کند! کجاست این جویبار؟
او مینوازد همچون اسمش طنین مینوازد تا درگیر و دار دنیا از ناملایماتش بگریزد!
او را خسته کرده اند. لبخند را از او گرفته برایش غم به ارمغان آورده اند …
کجایی جویبار باید تن او را غسل دهی . خسته در پی انتهای زندگیش راه میرود!
چندیست که کشتی شکسته قلبش پهلو نگرفته و تنها در دریای خروشان سرگردان است!
طنین اش را مییشنوی؟ نوای درد مینوازد! منتظر...پایان خوش