وقت طَرَب خوش یافتم آن دلبرِ طنّاز را / ساقی بیار آن جامِ می ، مطرب بزن آن ساز را
امشب که بزمِ عارفان از شمعِ رویت روشن است / آهسته تا نَبوَد خبر رندان شاهد باز را
دوش ای پسر ، مِی خورده ای ، چشمت گواهی می دهد / باری ، حریفی جو که او مستور دارد راز را
روی خوش و آوازِ خوش دارند هر یک لذّتی / بنگر که لذّت چون بُوَد محبوب خوش آواز را
چشمان تُرک و ابروان ، جان را به ناوک می زنند / یارب ، که داده ست این کمان آن ترکِ تیرانداز را
شور غم عشقش چنین حیف است پنهان داشتن / در گوشِ نی رمزی بگو تا بر کشد آواز را
شیراز پر غوغا شده ست از فتنۀ چشمِ خوشت / ترسم که آشوبِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.