- ارسالیها
- 107
- پسندها
- 805
- امتیازها
- 4,953
- مدالها
- 6
- سن
- 20
- نویسنده موضوع
- #11
شاید جلب اعتماد او سخت بود؛ اما او مرد سختیهای راه بود...
مردد به قدمهایش حرکت داد و به سمت دخترک قدم برداشت، دلش کمی، فقط کمی مهر دوستانه طلب میکرد...
مهری که سال در پی او بود؛ اما اطرافیانش ظالمانه از او دریغ میکردند....
بغض بیرحمانیه در گلویش چمباته زدهبود و قصد پایین رفتن نداشت، احساس ترس لحظهای او را رها نمیکرد، بیاراده چوب سفت عصایش را فشرد و لبهای خشک و ترک خورده از سرمایش رو با خیسی زبون تر کرد...
ناگاه صدای قدم های ضعیفی در نزدیکی اش شنید و شک نداشت که همان غریبهی بینام و نشان است....
مردد به قدمهایش حرکت داد و به سمت دخترک قدم برداشت، دلش کمی، فقط کمی مهر دوستانه طلب میکرد...
مهری که سال در پی او بود؛ اما اطرافیانش ظالمانه از او دریغ میکردند....
بغض بیرحمانیه در گلویش چمباته زدهبود و قصد پایین رفتن نداشت، احساس ترس لحظهای او را رها نمیکرد، بیاراده چوب سفت عصایش را فشرد و لبهای خشک و ترک خورده از سرمایش رو با خیسی زبون تر کرد...
ناگاه صدای قدم های ضعیفی در نزدیکی اش شنید و شک نداشت که همان غریبهی بینام و نشان است....