یه بار مامانم سرما خورده بود بردمش دکتر،
مامانم خودش داشت به دکتر میگف فلان چیزو برام بنویس دکتر میگف نه این خوب نیس،
مامانم میگف چرا بنویس طیبه خانوم گفته خوبه :|
همیشه مادرم میگه انتظارش از من بیشتر از یه آدم معمولیه.
مثلا یبار تو خوابگاه دانشجویی بودم مامانم از خونه بهم زنگ زد گفت ممد من میرم بیرون یه ساعت دیگه زیر گازو خاموش کن/=
با مادرم داشتم انباری خونه رو تمیز میکردم
یهو یه بسته مداد رنگی 24تایی پیدا کردم!
نشون مامانم دادم. یهو زد زیر خنده
گفت وقتی بچه بودی اینو خریدم
که هر وقت بیست گرفتی بهت بدم
مکالمه اکثر ما با مامانمون
سرم درد میکنه مامان
-از بس که کلهات تو گوشیه
چشم میسوزه مامان
-از بس کلهات تو گوشیه
تنگی نفس دارم مامان
-از بس کلهات تو گوشیه
جایزه صلح نوبل برنده شدم
-اگر تلاش ها زحمات من و پدرت نبود تو هیچ گوهی نمیشدی ://