آبی پَرَست؛ هنرمند انجمن سطح 36 ارسالیها 2,473 پسندها 34,129 امتیازها 64,873 مدالها 43 18/1/22 #241 قربون مادری که اگـه ۱۰۰ تـا پـریز خالی هم باشه برا وصل کردن اتو گوشیِ تو رو از شارژ در می آره امضا : آبی پَرَست؛
mobina84 مدیر بازنشسته سطح 29 ارسالیها 1,259 پسندها 20,382 امتیازها 42,073 مدالها 19 18/1/22 #242 به مامانم میگم تو کشورای خارجی سوپ، پیش غذاس نه شام!!! برگشته میگه بابات خارجیه یا اون عمه میمونت :/ یعنی اصلا لزومی نداشت پای عمه مو بکشه وسطا... نیتش فقط این بود که یه فحشی بهش بده/= امضا : mobina84
به مامانم میگم تو کشورای خارجی سوپ، پیش غذاس نه شام!!! برگشته میگه بابات خارجیه یا اون عمه میمونت :/ یعنی اصلا لزومی نداشت پای عمه مو بکشه وسطا... نیتش فقط این بود که یه فحشی بهش بده/=
mobina84 مدیر بازنشسته سطح 29 ارسالیها 1,259 پسندها 20,382 امتیازها 42,073 مدالها 19 18/1/22 #243 امروز آبگوشت داشتیم منو داداشم سره قلمه دعوامون شد مامانم گفت چتونه مگه شما سگین واسه استخون افتادین به جونه هم صد دفه گفتم استخونا ماله باباتونه امضا : mobina84
امروز آبگوشت داشتیم منو داداشم سره قلمه دعوامون شد مامانم گفت چتونه مگه شما سگین واسه استخون افتادین به جونه هم صد دفه گفتم استخونا ماله باباتونه
mobina84 مدیر بازنشسته سطح 29 ارسالیها 1,259 پسندها 20,382 امتیازها 42,073 مدالها 19 18/1/22 #244 جاي سوختگي رو پام بود به مامانم نشون دادم گفتم اين جاي چيه؟! گفت بچه بودي چهارشنبه سوري رفتيم خونه بابابزرگ اينا، از رو اتيش پريدي... گفتم اهان پس اونجا اينطوري شد!؟ گفت نه، اومديم خونه قاشق داغ گذاشتم رو پات تا ديگه از اين غلطا نکني*:* . . . . مادر من.. مادر من.. تو ياري و ياور من/= امضا : mobina84
جاي سوختگي رو پام بود به مامانم نشون دادم گفتم اين جاي چيه؟! گفت بچه بودي چهارشنبه سوري رفتيم خونه بابابزرگ اينا، از رو اتيش پريدي... گفتم اهان پس اونجا اينطوري شد!؟ گفت نه، اومديم خونه قاشق داغ گذاشتم رو پات تا ديگه از اين غلطا نکني*:* . . . . مادر من.. مادر من.. تو ياري و ياور من/=
mobina84 مدیر بازنشسته سطح 29 ارسالیها 1,259 پسندها 20,382 امتیازها 42,073 مدالها 19 18/1/22 #245 حالا من اینقدر نیمهی گمشدهمو پیدا نمیکنم که آخرش مامانم میاد کشو رو باز میکنه میگه بیا ایناهاش/= امضا : mobina84
حالا من اینقدر نیمهی گمشدهمو پیدا نمیکنم که آخرش مامانم میاد کشو رو باز میکنه میگه بیا ایناهاش/=
mobina84 مدیر بازنشسته سطح 29 ارسالیها 1,259 پسندها 20,382 امتیازها 42,073 مدالها 19 18/1/22 #246 مامانم يادش رفته گوشت ها رو بزاره فريزر همه خرابو ترش شدن، زنگ زده همه فاميلای بابامو دعوت كرده بياييد ميخوام براتون كباب ترش درست كنم :// امضا : mobina84
مامانم يادش رفته گوشت ها رو بزاره فريزر همه خرابو ترش شدن، زنگ زده همه فاميلای بابامو دعوت كرده بياييد ميخوام براتون كباب ترش درست كنم ://
mobina84 مدیر بازنشسته سطح 29 ارسالیها 1,259 پسندها 20,382 امتیازها 42,073 مدالها 19 18/1/22 #247 مامان بابام تو آشپزخونه دربارم پچ پچ میکردن منم فال گوش واساده بودم . . . . بابام گفت این پسره لامصـب مشکوک شده خیلی بیرون میره دیر خونه میاد، فک میکنی میره دنبال دخترای مردم ؟ مامانم میگه: خیالت راحت نه قیافه داره نه پول کی ازین خوشش میاد؟ اینم از ننمون/= امضا : mobina84
مامان بابام تو آشپزخونه دربارم پچ پچ میکردن منم فال گوش واساده بودم . . . . بابام گفت این پسره لامصـب مشکوک شده خیلی بیرون میره دیر خونه میاد، فک میکنی میره دنبال دخترای مردم ؟ مامانم میگه: خیالت راحت نه قیافه داره نه پول کی ازین خوشش میاد؟ اینم از ننمون/=
mobina84 مدیر بازنشسته سطح 29 ارسالیها 1,259 پسندها 20,382 امتیازها 42,073 مدالها 19 18/1/22 #248 مامانم صبح زود اومده تو اتاقم میگه آفرین چه زود بیدار شدی بعد رو میکنه به بابام میگه: حالا هی بگو اینترنت بده ببین چه سحر خیز شده... خبر ندارن از دیشب تو اینترنت بودم اصن نخوابیدم!/= امضا : mobina84
مامانم صبح زود اومده تو اتاقم میگه آفرین چه زود بیدار شدی بعد رو میکنه به بابام میگه: حالا هی بگو اینترنت بده ببین چه سحر خیز شده... خبر ندارن از دیشب تو اینترنت بودم اصن نخوابیدم!/=
mobina84 مدیر بازنشسته سطح 29 ارسالیها 1,259 پسندها 20,382 امتیازها 42,073 مدالها 19 18/1/22 #249 حالا من اگه واسه شمشیر بازی میرفتم المپیک مامانم دمپایی بدست میومد تو سالن بازی میزد رو دستم میگفت اگه تو چشمش میخورد چی ؟/= امضا : mobina84
حالا من اگه واسه شمشیر بازی میرفتم المپیک مامانم دمپایی بدست میومد تو سالن بازی میزد رو دستم میگفت اگه تو چشمش میخورد چی ؟/=
mobina84 مدیر بازنشسته سطح 29 ارسالیها 1,259 پسندها 20,382 امتیازها 42,073 مدالها 19 18/1/22 #250 مادرم فکر کرده کاکتوس سالی یک استکان بیشتر آب نمیخواد. امروز کاکتوسه گفت داداش یک لحظه بیا، اینجا کربلاس؟ یک لیوان آب بیار مُردیم از تشنگی:/ امضا : mobina84
مادرم فکر کرده کاکتوس سالی یک استکان بیشتر آب نمیخواد. امروز کاکتوسه گفت داداش یک لحظه بیا، اینجا کربلاس؟ یک لیوان آب بیار مُردیم از تشنگی:/