نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

طنز خانوادگی

  • نویسنده موضوع A.R دخترآتش
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 646
  • بازدیدها 15,993
  • کاربران تگ شده هیچ

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #271
‏يه سري تو خونه ٣روز اعتصاب غذا كردم،روز چهارم خودم رفتم سر ميز شام،

مامانم گفت اندازه تو غذا درس نكردم از فردا بيا غذا بخور :|

 
امضا : mobina84

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #272
‏از وقتی به پدر و مادرم دانلوﺩ کردن رو یاد دادﻡ هر روز صبح که اﺯ خواب پامیشم میرم جلوی آینه و یه سیلی به خوﺩم میزنم/=
 
امضا : mobina84

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #273
‏این بچه پولدارا تا از خونه قهر میکنن سریع با پول و ماشین و مسافرت خارجی راضیشون می‌کنن برگردن خونه. من یه بار از خونه زدم بیرون یکی دو شب نرفتم مادرم زنگ زد گفت هنوزم فرصت داری برگردی فعلا بابات متوجه نبودت نشده*-*
 
امضا : mobina84

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #274
مامانم منو کت بسته برده کمپ ترک اعتیاد
طرف میگه چی مصرف میکنه، مامانم میگه نمیدونم‌ چه کوفتی میرنه ، فقط می دونم این یک سال خورده ایی تو خونه ما همه کرونا گرفتن جز این الدنگ
این قطعاً معتاده که نمی گیره/=
 
امضا : mobina84

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #275
‏یه مدتی هروقت از مامانم پول میخواستم بدون این که بپرسه برای چی‌میخوای، بهم میداد
بعد یه مدت فهمیدم قرعه کشیم در اومده بهم نگفتن
همه ی اون پولایی هم که راحت بهم میداد پول قرعه کشیم بوده*-*
 
امضا : mobina84

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #276
بابام گفت با چایی گل‌ میچسبه قبول داری ؟ گفتم ایول یه گل‌ سم هم دارم، گفت همونو بیار بزنیم
داشتم میرفتم پیش جاسازام که گفت گل محمدیا تو کابینتن کجا میری/=
 
امضا : mobina84

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #277
‏تو خونه نشسته بودیم یهو مادرم گفت جمع شین یک دقیقه دور هم، میخوام یه چیزی بگم پشششماتون بریزه، و قبل از این که چیزی بگه پشششمامون ریخت. از مادرم توقع نداشتم همچین حرفی بزنه*-*
 
امضا : mobina84

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #278
‏امروز به مامانم گفتم سرپایی یه چایی بریز بیار مهندس، گفت چرا دیالوگ منو گفتی؟

گفتم دوس دارم مامان بودن رو تجربه کنم،

گفت خیلی خب ۲۰ تومن بده با دوستام برم بیرون، گفتم ندارم،
وقتی خوابیدم از تو جیبم برداشت./=
 
امضا : mobina84

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #279
‏مادربزرگ من ميشينه فيلم تكراريو نگاه ميكنه بعد به بازيگره راهنمايي ميده.
اونشب به يوسف ميگفت: زن نگير چند وقت ديگه زليخا قشنگ ميشه همونو بگير./=
 
امضا : mobina84

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #280
به مامانم گفتم یک کیلو شیر و پنیر خر میلیونی عه
گفت خاک تو سرت که فقط اخلاق و رفتار خر رو داری/=
 
امضا : mobina84

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا