نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

طنز خانوادگی

  • نویسنده موضوع A.R دخترآتش
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 646
  • بازدیدها 15,898
  • کاربران تگ شده هیچ

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #321
به مامانم میگم
مامان من که همش دارم سالاد میخورم
چرا باز چاق میشم؟


میگه :
گاو هم همش علف میخوره ببین هیکلشو

من که کلا قانع شدم
 
امضا : mobina84

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #322
مامانم یه بار دویست تومن داده بود پای کرم دور چشم

بابام هر سی ثانیه یه بار بهش نگاه میکرد میگفت هنوز چروک دارن که/=

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
 
امضا : mobina84

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #323
قصه گفتن مامان شیرازی.......

او كفترو بود قبلا برت تعریف کردم که عاشقونه پر میزد بری بچاش لونه ميساخت.... يادته؟؟



گربه‌ی بیشور خوردش!
حالا بخواب*-*
 
امضا : mobina84

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #324
من میدونم بلاخره جنگ جهانی سوم رو من یک روز جمعه ساعت ۹ صبح با وانتی محلمون شروع میکنم/=
 
امضا : mobina84

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #325
هر روز صبح مامان بابام بین هم مسابقه میذارن ، مسابقه ى
"هرکى بیشتر نذاره بچه ها بخوابن" :|
 
امضا : mobina84

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #326
‏خدا خودش مارو ببخشه واسه جلسه هایی که تو مدرسه برگزار میشد و هیچی به مامان باباهامون نمیگفتیم
 
امضا : mobina84

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #327
‏ولم کن مامان
-ولت کردم که اینطوری شدی!



مکالمه ای که ماهی یک بار بین تمام مادران و فرزندان اتفاق میوفته//
 
امضا : mobina84

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #328
به مامانم گفتم: دیشب خواب دیدم چندتا گرگ دارن سفره رو تیکه تیکه میکنن!


مامانم گفت: پاشو زود خونه رو جمع کن،خدامرگم بده عمه هات دارن میان اینجا -___-
 
امضا : mobina84

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #329
نصف النهار چیست؟...






شامی که مامی جون هر شب به خوردمون میده...*-*
 
امضا : mobina84

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #330
شما یادتون نیست مارو بچگی چطور حموم میکردن! یعنی زد و خورد بود‌ها نه استحمام! من هر موقع با مامانم میرفتم حموم تا شبش فکر میکردم بچه سر راهی ام و مامانم یکی دیگه است!
 
امضا : mobina84

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا