mobina84 مدیر بازنشسته سطح 29 ارسالیها 1,259 پسندها 20,382 امتیازها 42,073 مدالها 19 19/1/22 #311 به مامانم گفتم دیگه از شامپوی من استفاده نکنید گفت تو هم دیگه از غذای ما نخور تو خونه ما هم نخواب امضا : mobina84
mobina84 مدیر بازنشسته سطح 29 ارسالیها 1,259 پسندها 20,382 امتیازها 42,073 مدالها 19 19/1/22 #312 مامانم رفته بازار قیمت آجیل برای شب یلدا رو دیده میگه این یه شب هم سرتون تو گوشی باشه لازم نکرده دور هم جمع بشیم/= امضا : mobina84
مامانم رفته بازار قیمت آجیل برای شب یلدا رو دیده میگه این یه شب هم سرتون تو گوشی باشه لازم نکرده دور هم جمع بشیم/=
mobina84 مدیر بازنشسته سطح 29 ارسالیها 1,259 پسندها 20,382 امتیازها 42,073 مدالها 19 19/1/22 #313 مامانم یه جوری گفت: من دختر شوهر نمیدم. که خواستگاری پشت در دااااااد زدن باد بان ها رو بکشییییید به عقب برمیگردیم♀ امضا : mobina84
مامانم یه جوری گفت: من دختر شوهر نمیدم. که خواستگاری پشت در دااااااد زدن باد بان ها رو بکشییییید به عقب برمیگردیم♀
mobina84 مدیر بازنشسته سطح 29 ارسالیها 1,259 پسندها 20,382 امتیازها 42,073 مدالها 19 20/1/22 #314 الان دیگه بچه ۱۴-۱۵ ساله ناخن کاشته و هر ماه میره مانیکور پدیکور. بعد من تابستونِ سوم راهنمایی به مامانم گفتم میخوام ناخونمو بلند کنم، گفت کدوم انگشتت؟ گفتم کوچکیه گفت همونمو قط میکنم :// امضا : mobina84
الان دیگه بچه ۱۴-۱۵ ساله ناخن کاشته و هر ماه میره مانیکور پدیکور. بعد من تابستونِ سوم راهنمایی به مامانم گفتم میخوام ناخونمو بلند کنم، گفت کدوم انگشتت؟ گفتم کوچکیه گفت همونمو قط میکنم ://
mobina84 مدیر بازنشسته سطح 29 ارسالیها 1,259 پسندها 20,382 امتیازها 42,073 مدالها 19 20/1/22 #315 برای بچه های الان هرماه تولد میگیرن دوماهگیت مبارک سه ماهگیت مبارک و... من یادمه توی این 25 سال عمرم کلا یبار برام جشن تولد گرفتن البته اونم چون عقد داییم اون روز بود مامانم گف فک کن تولد گرفتیم برات :// امضا : mobina84
برای بچه های الان هرماه تولد میگیرن دوماهگیت مبارک سه ماهگیت مبارک و... من یادمه توی این 25 سال عمرم کلا یبار برام جشن تولد گرفتن البته اونم چون عقد داییم اون روز بود مامانم گف فک کن تولد گرفتیم برات ://
mobina84 مدیر بازنشسته سطح 29 ارسالیها 1,259 پسندها 20,382 امتیازها 42,073 مدالها 19 20/1/22 #316 تو بچگی شیطون گولم زد، رفتم از جیب بابام ۲۵ تومن (۲۵ تا یه تومنی) ورداشتم رفتم خوراکی خریدم... عصرش عذاب وجدان گرفتم، رفتم از کیف مامانم ۵۰ تومن ورداشتم گذاشتم تو جیب بابام*-* امضا : mobina84
تو بچگی شیطون گولم زد، رفتم از جیب بابام ۲۵ تومن (۲۵ تا یه تومنی) ورداشتم رفتم خوراکی خریدم... عصرش عذاب وجدان گرفتم، رفتم از کیف مامانم ۵۰ تومن ورداشتم گذاشتم تو جیب بابام*-*
mobina84 مدیر بازنشسته سطح 29 ارسالیها 1,259 پسندها 20,382 امتیازها 42,073 مدالها 19 20/1/22 #317 داشتم جدول حل میکردم به بابام میگم: واحد پول بوسنی چیه؟ میگه: نمیدونم میگم: مخترع کشتی بخار کیه؟ میگه : نمیدونم از اونور مامانم میگه: بس کن بچه اینقد باباتو اذیت نکن بابام میگه: ولش کن زن بزار سوال کنه معلوماتش بره بالا -___- امضا : mobina84
داشتم جدول حل میکردم به بابام میگم: واحد پول بوسنی چیه؟ میگه: نمیدونم میگم: مخترع کشتی بخار کیه؟ میگه : نمیدونم از اونور مامانم میگه: بس کن بچه اینقد باباتو اذیت نکن بابام میگه: ولش کن زن بزار سوال کنه معلوماتش بره بالا -___-
mobina84 مدیر بازنشسته سطح 29 ارسالیها 1,259 پسندها 20,382 امتیازها 42,073 مدالها 19 20/1/22 #318 مامانم يهو بى هوا اومد گفت واقعا چرا شوهر نميكنى؟ گفتم مامان جان چون نميگيرنم حالا اين هيچى، دردش اينجاس قانع شد، رفت امضا : mobina84
مامانم يهو بى هوا اومد گفت واقعا چرا شوهر نميكنى؟ گفتم مامان جان چون نميگيرنم حالا اين هيچى، دردش اينجاس قانع شد، رفت
mobina84 مدیر بازنشسته سطح 29 ارسالیها 1,259 پسندها 20,382 امتیازها 42,073 مدالها 19 20/1/22 #319 بچه : مامان، چرا لباس عروس سفیده؟ چون بهترین روز زندگیشه پس چرا لباس داماد سیاهه؟ . . برو گمشو تو اتاقت درستو بخون... امضا : mobina84
بچه : مامان، چرا لباس عروس سفیده؟ چون بهترین روز زندگیشه پس چرا لباس داماد سیاهه؟ . . برو گمشو تو اتاقت درستو بخون...
mobina84 مدیر بازنشسته سطح 29 ارسالیها 1,259 پسندها 20,382 امتیازها 42,073 مدالها 19 20/1/22 #320 داییم سرما خورده بود پتو انداخته بود رو سرش خالم بهش میگه : داداش تو اگه دختر میشدی میترشیدی هااا! داییم هم گفت نترس مامان منم عین شماها قالب میکرد به یه نفر ! اون کارشو خوب بلده! بابام و شوهر خالم تا دو ساعت داشتن هلیکوپتری میزدن*-* امضا : mobina84
داییم سرما خورده بود پتو انداخته بود رو سرش خالم بهش میگه : داداش تو اگه دختر میشدی میترشیدی هااا! داییم هم گفت نترس مامان منم عین شماها قالب میکرد به یه نفر ! اون کارشو خوب بلده! بابام و شوهر خالم تا دو ساعت داشتن هلیکوپتری میزدن*-*