نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

طنز خانوادگی

  • نویسنده موضوع A.R دخترآتش
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 646
  • بازدیدها 15,898
  • کاربران تگ شده هیچ

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #311
‏به مامانم گفتم دیگه از شامپوی من استفاده نکنید
گفت تو هم دیگه از غذای ما نخور
تو خونه ما هم نخواب
 
امضا : mobina84

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #312
‏مامانم رفته بازار قیمت آجیل برای شب یلدا رو دیده میگه این یه شب هم سرتون تو گوشی باشه لازم نکرده دور هم جمع بشیم/=
 
امضا : mobina84

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #313
مامانم یه جوری گفت:
من دختر شوهر نمیدم.
که خواستگاری پشت در دااااااد زدن
باد بان ها رو بکشییییید
به عقب برمیگردیم‍♀
 
امضا : mobina84

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #314
الان دیگه بچه ۱۴-۱۵ ساله ناخن کاشته و هر ماه میره مانیکور پدیکور. بعد من تابستونِ سوم راهنمایی به مامانم گفتم میخوام ناخونمو بلند کنم، گفت کدوم انگشتت؟
گفتم کوچکیه

گفت همونمو قط میکنم ://
 
امضا : mobina84

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #315
برای بچه های الان هرماه تولد میگیرن دوماهگیت مبارک سه ماهگیت مبارک و...

من یادمه توی این 25 سال عمرم کلا یبار برام جشن تولد گرفتن البته اونم چون عقد داییم اون روز بود مامانم گف فک کن تولد گرفتیم برات ://
 
امضا : mobina84

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #316
تو بچگی شیطون گولم زد، رفتم از جیب بابام ۲۵ تومن (۲۵ تا یه تومنی) ورداشتم
رفتم خوراکی خریدم...





عصرش عذاب وجدان گرفتم،
رفتم از کیف مامانم ۵۰ تومن ورداشتم گذاشتم تو جیب بابام*-*
 
امضا : mobina84

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #317
داشتم جدول حل میکردم به بابام میگم: واحد پول بوسنی چیه؟

میگه: نمیدونم

میگم: مخترع کشتی بخار کیه؟

میگه : نمیدونم
از اونور مامانم میگه: بس کن بچه اینقد باباتو اذیت نکن

بابام میگه: ولش کن زن بزار سوال کنه معلوماتش بره بالا -___-
 
امضا : mobina84

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #318
‏مامانم يهو بى هوا اومد گفت واقعا چرا شوهر نميكنى؟

گفتم مامان جان چون نميگيرنم

حالا اين هيچى، دردش اينجاس قانع شد، رفت
 
امضا : mobina84

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #319
بچه : مامان، چرا لباس عروس سفیده؟





چون بهترین روز زندگیشه
پس چرا لباس داماد سیاهه؟
.
.
برو گمشو تو اتاقت درستو بخون...
 
امضا : mobina84

mobina84

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,259
پسندها
20,382
امتیازها
42,073
مدال‌ها
19
  • #320
داییم سرما خورده بود پتو انداخته بود رو سرش

خالم بهش میگه : داداش تو اگه دختر میشدی میترشیدی هااا!





داییم هم گفت نترس مامان منم عین شماها قالب میکرد به یه نفر ! اون کارشو خوب بلده!

بابام و شوهر خالم تا دو ساعت داشتن
هلیکوپتری میزدن*-*
 
امضا : mobina84

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا