*عمیقا دلم برای اون دوران تنگ شده که مامانم میگفت برو مهمونارو بشمار میخوام چایی ببرم منم مثل یه جاسوس کار کشته میرفتم لای مهمون ها ماموریتم رو خیلی سکرت انجام میدادم
شبکه چهار راز بقا یه کرکس نشون داد
گوینده گفت شاید چهره ی این جانور بد هیکل و بد قیافه براتون آشنا باشه بابام گفت آره شبیه پسرمه محبت بین ما موج میزنه:)