طنز خانوادگی
- نویسنده موضوع A.R دخترآتش
- تاریخ شروع
- پاسخ‌ها 621
- بازدیدها 13,951
- کاربران تگ شده هیچ
- تاریخ ثبت‌نام
- 6/1/22
- ارسالی‌ها
- 11,916
- پسندها
- 44,518
- امتیازها
- 96,903
- مدال‌ها
- 145
سطح
39
- مدیرکل
- #562
ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﺷﻮﻫﺮﺷﻮ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻣﯿﮕﻔﺖ:
ﭘﯿﺸﯿﻪ ﻣﻦ ..
ﻣﻮﺷﯽ ...
ﺟﻮﺟﻮﯼ ﻣﻦ ...
ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ : ﻣﺤﻤﺪ ﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻦ ...
ﻣﻨﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺘﻢ : ﺣﯿﻮﻭﻭﻥ ﺧﺎﻧﻤﺖ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺍﺭﻩ !!!
ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ 6 ﻣﺎﻫﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮﻡ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﻧﻤﯿﺰﻧﻪ !!!
ﻣﮕﻪ ﭘﯿﺸﯽ ﻭ ﻣﻮﺷﯽ ﻭ ﺟﻮﺟﻮ 3 ﺗﺎﺷﻮﻥ ﺣﯿﻮﻭﻥ ﻧﯿﺴﻦ ؟؟؟
ﻓﮏ ﻭ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﺑﯽ ﻋﺼﺎﺑﯽ ﺩﺍﺭﯾﻤﺎﺍﺍﺍﺍﺍ ﻭﺍﻻﺍﺍﺍ
ﭘﯿﺸﯿﻪ ﻣﻦ ..
ﻣﻮﺷﯽ ...
ﺟﻮﺟﻮﯼ ﻣﻦ ...
ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ : ﻣﺤﻤﺪ ﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻦ ...
ﻣﻨﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺘﻢ : ﺣﯿﻮﻭﻭﻥ ﺧﺎﻧﻤﺖ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺍﺭﻩ !!!
ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ 6 ﻣﺎﻫﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮﻡ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﻧﻤﯿﺰﻧﻪ !!!
ﻣﮕﻪ ﭘﯿﺸﯽ ﻭ ﻣﻮﺷﯽ ﻭ ﺟﻮﺟﻮ 3 ﺗﺎﺷﻮﻥ ﺣﯿﻮﻭﻥ ﻧﯿﺴﻦ ؟؟؟
ﻓﮏ ﻭ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﺑﯽ ﻋﺼﺎﺑﯽ ﺩﺍﺭﯾﻤﺎﺍﺍﺍﺍﺍ ﻭﺍﻻﺍﺍﺍ
- تاریخ ثبت‌نام
- 6/1/22
- ارسالی‌ها
- 11,916
- پسندها
- 44,518
- امتیازها
- 96,903
- مدال‌ها
- 145
سطح
39
- مدیرکل
- #567
زن و شوهر با هم میرن طلا فروشی.
شوهر به زنش میگه:عزیزم انتخاب کن!
زنه دست پاچه میشه به شوهرش میگه:واقعا راست میگی؟
شوهرش میگه: اره عزیزم تو انتخاب کن.
زنه باد تو دماغش میندازه میگه:
آقا لطفا اون گردنبند رو بیار!
خلاصه خانمهای گل؛سرتون درد نیارم. شوهره گردنبند رو خرید.
خانم خوشگله هم به شوهرش هی میگفت:عسلم تو بهترین شوهر دنیایی
شوهرش گفت:من برات کاری نکردم عزیزم.
تا اینکه رسیدند خونه کی ....؟؟؟
اگه گفتید ؟
خونه مادر شوهر
)
.
پسر مامانشو تو بغل گرفت گفت: مامان تولدت مبارک!☺️
به زنش گفت:
عسلم تو کادوی مامانو...
شوهر به زنش میگه:عزیزم انتخاب کن!
زنه دست پاچه میشه به شوهرش میگه:واقعا راست میگی؟
شوهرش میگه: اره عزیزم تو انتخاب کن.
زنه باد تو دماغش میندازه میگه:
آقا لطفا اون گردنبند رو بیار!
خلاصه خانمهای گل؛سرتون درد نیارم. شوهره گردنبند رو خرید.
خانم خوشگله هم به شوهرش هی میگفت:عسلم تو بهترین شوهر دنیایی
شوهرش گفت:من برات کاری نکردم عزیزم.
تا اینکه رسیدند خونه کی ....؟؟؟
اگه گفتید ؟
خونه مادر شوهر
).
پسر مامانشو تو بغل گرفت گفت: مامان تولدت مبارک!☺️
به زنش گفت:
عسلم تو کادوی مامانو...
- تاریخ ثبت‌نام
- 6/1/22
- ارسالی‌ها
- 11,916
- پسندها
- 44,518
- امتیازها
- 96,903
- مدال‌ها
- 145
سطح
39
- مدیرکل
- #568
'
کتری مثل مادرزنه ؛ مدام در حال جوشیدنه !
زن قوریه ؛ با جوشیدن کتری اونم کم کم داغ میشه ...
پدر زن مثل استکانه ؛ نصفشو کتری پر میکنه ، نصفشو قوری !
خواهرزن مثل قاشق چایخوریه ؛ میاد به هم میزنه و میره !
کتری مثل مادرزنه ؛ مدام در حال جوشیدنه !
زن قوریه ؛ با جوشیدن کتری اونم کم کم داغ میشه ...
پدر زن مثل استکانه ؛ نصفشو کتری پر میکنه ، نصفشو قوری !
خواهرزن مثل قاشق چایخوریه ؛ میاد به هم میزنه و میره !
- تاریخ ثبت‌نام
- 6/1/22
- ارسالی‌ها
- 11,916
- پسندها
- 44,518
- امتیازها
- 96,903
- مدال‌ها
- 145
سطح
39
- مدیرکل
- #570
شوهرعمه ام میخواست عمه مو طلاق بده
ﻗﺎﺿﯽ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد چرا ﻣﯿﺨﻮﺍﯾن ﺍﺯ ﻫﻢ ﺟﺪﺍ ﺑﺸﯿﻦ؟
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ : ﺍﯾﻦ ﯾﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺩﺍﺭﻩ ﺧﯿﻠﯽ بیشووره ﻣﻨﻢ ﻏﯿﺮﺗﯿﻢ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺯﻧﻢ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻓحش بخوره
ﺍﻻﻥ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺍﺯﻡ ﺭﺍﺿﯿﻪ ﮐﻪ ﻫﺮﻭﺯ ﻣﺎﮐﺎﺭﺍﻧﯽ ﻣﯿﭙﺰﻩ ﺑﺎ ﺗﻪ ﺩﯾﮓ ﺳﯿﺐ ﺯﻣﯿﻨﯽ 
ﻗﺎﺿﯽ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد چرا ﻣﯿﺨﻮﺍﯾن ﺍﺯ ﻫﻢ ﺟﺪﺍ ﺑﺸﯿﻦ؟
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ : ﺍﯾﻦ ﯾﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺩﺍﺭﻩ ﺧﯿﻠﯽ بیشووره ﻣﻨﻢ ﻏﯿﺮﺗﯿﻢ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺯﻧﻢ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻓحش بخوره
ﺍﻻﻥ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺍﺯﻡ ﺭﺍﺿﯿﻪ ﮐﻪ ﻫﺮﻭﺯ ﻣﺎﮐﺎﺭﺍﻧﯽ ﻣﯿﭙﺰﻩ ﺑﺎ ﺗﻪ ﺩﯾﮓ ﺳﯿﺐ ﺯﻣﯿﻨﯽ