نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

عاشقانه‌ها عاشقانه ای از فروغ فرخزاد

  • نویسنده موضوع روحـــناهی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 738
  • کاربران تگ شده هیچ

روحـــناهی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,420
پسندها
26,234
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1

تپش های عاشقانه قلب فروغ​

پرویز

جواب دادن به نامه‌ی تو خصوصا به مطالبی که در آن نگاشته‌ای برای من تا اندازه ای سخت و مشکل است. تو از آنجا که درس حقوق خوانده ای از خودت مثل یک وکیل مدافع دفاع می‌کنی و سعی داری در نامه‌های من نقاط ضعفی بیابی و آن‌ها را دستاویز قرار دهی و مرا اذیت کنی و در ضمن خودت را بی‌تقصیر جلوه دهی. اول باید بگویم که اینجا دادگاه نیست و تو هم متهمی ‌نیستی که برای تبرئه خودت احتیاج به این همه دلیل و برهان داشته باشی و من هم قصد محکامه‌ی تو را ندارم فقط چیزی که هست تو نتوانسته ای مقصود مرا از به کار بردن (شیرینی مفصل ازته قلب) درک کنی تو فکر کرده ای که من هم مثل تمام دختران تشنه‌ی کلماتی هستم که جز گمراه کردن روحم ثمره و نتیجه ای ندارد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : روحـــناهی

روحـــناهی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,420
پسندها
26,234
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2
کاش بر ساحل رودی خاموش
عطر مرموز گیاهی بودم
چو بر آنجا گذرت می افتاد
به سرا پای تو لب می سودم
 
امضا : روحـــناهی

HAKIMEH.MZ

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,498
پسندها
27,921
امتیازها
58,173
مدال‌ها
27
  • #3
کاش بر ساحل رودی خاموش
عطر مرموز گیاهی بودم
چو بر آنجا گذرت می افتاد
به سرا پای تو لب می سودم
این چه عشقی است که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم
می گیریزی زمن و در طلبت
بازهم کوشش باطل دارم
رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
 
امضا : HAKIMEH.MZ

HAKIMEH.MZ

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,498
پسندها
27,921
امتیازها
58,173
مدال‌ها
27
  • #4
به خدا در دل و جانم نیست
هیچ جز حسرت دیدارش
من خیره به آینه و او گوش به من داشت
گفتم که چه سان حل کنی این مشکل ما را
بشکست و فغان کرد که از شرح غم خویش
ای زن چه بگویم که شکستی دل ما را
اگر به خانه من آمدي براي من اي مهربان چراغ
بياور
و يك دريچه كه از آن
به ازدحام كوچه ي خوشبخت بنگرم
 
امضا : HAKIMEH.MZ

HAKIMEH.MZ

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,498
پسندها
27,921
امتیازها
58,173
مدال‌ها
27
  • #5
دلم می خواست های ﻣﻦ ﺯﯾﺎﺩﻧﺪ
ﺑﻠﻨﺪﻧﺪ
ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺍﻧﺪ
ﺍﻣﺎ مهم ترین ﺩﻟﻢ می خواست ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ :
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﺷﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻤﺎﻧﻢ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﺤﺸﻮﺭ ﺷﻮﻡ
ﭼﻘﺪﺭ ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﻭﻗﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻬﺮ ﺑﻮﺭﺯﻡ
ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﻢ
ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﻡ همه ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ
یک شب ز ماورای سیاهی ها
چون اختری بسوی تو می آیم
بر بال بادهای جهان پیما
شادان به جستجوی تو می آیم
سر تا بپا حرارت و سرمستی
چون روزهای دلکش تابستان
پر می کنم برای تو دامان را
از لاله‌های وحشی کوهستان
یک شب ز حلقه‌ای که بدر کوبند
در کنج سینه قلب تو می لرزد
چون در گشوده شد، تن من بی تاب
در بازوان گرم تو می لغزد
دیگر در آن دقایق مستی بخش
در چشم من گریز نخواهی دید
چون کودکان نگاه خموشم را
با شرم در ستیز نخواهی دید
یک شب چو نام من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : HAKIMEH.MZ

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا