آزادی به بالها میماند
به نسیمی که در میان برگها میوزد
و بر گلی ساده آرام میگیرد.
به خوابی میماند که در آن
ما خود
رویای خویشتنیم.
به دندان فرو بردن در میوهی ممنوع میماند آزادی
به گشودن دروازهی قدیمی متروک و
دستهای زندانی.
آن سنگ به تکه نانی میماند
آن کاغذهای سفید به مرغان دریایی
آن برگها به پرندهگان.
انگشتانت پرندهگان را ماند:
همه چیزی به پرواز درمیآید