متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعرغیرپارسی اشعار اوکتاویو_پاز

  • نویسنده موضوع _harly_
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 13
  • بازدیدها 299
  • کاربران تگ شده هیچ

_harly_

مدیر بازنشسته
سطح
12
 
ارسالی‌ها
511
پسندها
3,406
امتیازها
17,273
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #11
باد آوازخوانان می‌گذرد از پیچ و خم‌های خویش
آب نجواکنان می‌رود به پیش
سنگ گران آرام نشسته به جای خویش.
 
امضا : _harly_

_harly_

مدیر بازنشسته
سطح
12
 
ارسالی‌ها
511
پسندها
3,406
امتیازها
17,273
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #12
نه رهایی می‌بخشد نور نه دربند می‌کشد
نه دادگر است نه بیدادگر.
با دست‌های نرم خویش
ساختمان‌های قرینه می‌سازد نور
 
امضا : _harly_

_harly_

مدیر بازنشسته
سطح
12
 
ارسالی‌ها
511
پسندها
3,406
امتیازها
17,273
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #13
در کنار من بودی
تو را چون برف به چشم دیدم
که میان جمع خفته بودی.

زمان
بی‌آن که از ما یاری طلب کند
بازمی‌آفریند خانه‌ها را
خیابان‌ها را
درختان را
و زنان خفته را.
 
امضا : _harly_

_harly_

مدیر بازنشسته
سطح
12
 
ارسالی‌ها
511
پسندها
3,406
امتیازها
17,273
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #14
زمانی که چشمانت را بازگشودی

میان لحظه‌ها و آفریده‌هایش

دیگر بار

گام از گام برخواهیم گرفت.

و در جمع حاضران نیز

زمان را گواه خواهیم بود و هر آن‌چه را که به هم درآمیخته است.

درهای روز را ــ شاید ــ بازگشاییم

و آنگاه

به قلمرو ناشناخته‌ها

راه یابیم.
 
امضا : _harly_

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا