• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته‌‌ی شیدایی به منوال سکوت | آیناز.ر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع AINAZ.R
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 18
  • بازدیدها 939
  • برچسب‌ها
    جوجو نوشت
  • کاربران تگ شده هیچ

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,136
پسندها
15,431
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #11
ساعت‌ها و دقیقه ها می‌گذرد و من انگار در آن لحظه جا مانده‌ام
همان لحظه‌ی ناب و تکرار نشدنی که مرا به عرش برد.
و ناگهان با گرفتن نفسم مرا بر زمین کوبید.
جوری که فریاد در گلویم جا خوش کرد.
و از آن روز به بعد دیگر هیچ گاه نتوانستم فریادی بزنم
فریادی که آن روز کشیدم با فریاد خنده‌هایش مخلوط شده بود
طوری که بانگ دل‌خراش فریاد من و صدای گوش خراش فریاد خنده‌اش
دل آسمان را لرزاند.​
 
آخرین ویرایش
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,136
پسندها
15,431
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #12
دلم مرگ می‌خواهد چرا که یک بار در دستان او جان دادم.
آن مرگ تداعی گر آخرین لحظات شیرین با هم بودن است برایم.
مرگی که با دستان او رخ داد را می‌خواهم!​
 
آخرین ویرایش
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,136
پسندها
15,431
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #13
هوا، هوای مرگ است!
هوایی سرد و خفقان آور...
بی‌دلیل برای تسکین دردم در خیابان های سرد و بی‌روح شهر که انگار جان دارند، قدم می‌زنم.
انگار تمام خیابان های این شهر هم حال مرا می‌فهمند که سکوت می‌کنند.
داغی اشک‌هایی که با سرسره بازی روی گونه‌هایم مرا می‌سوزاند را می‌کاهند.
 
آخرین ویرایش
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,136
پسندها
15,431
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #14
در تمام این سال‌ها من با تمام وجود
به او گفته‌ام دوستت دارم
این اولین و آخرین جمله ایست که او از زبان من می‌شنود.
حتی هنگام خفه فریاد زدنم هم میان خنده‌های کریه و زیبایش
به او گفتم دوستت دارم!
گزاشتم آزادانه گلویم را بفشارد
که بگویم لحظه آخر را کنار او گذراندم.
که بتوانم اخرین دوستت دارم را نثارش کنم.​
 
آخرین ویرایش
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,136
پسندها
15,431
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #15
دلم مرگ می‌خواهد چرا که یک بار در دستان او جان دادم
آن مرگ تداعی گر آخرین لحظات شیرین با هم بودن است برایم.
مرگی که با دستان او رخ داد را می‌خواهم.
مرگی که با چشمانم به انتظارش نشستم.
مرگی که چشمانم را به روی او گشودم و اشک‌هایم را پاک کردم.
و در آخر می‌خواهم مرگم را به یاد بیاورم.
مرگی که تمام وجودم مملوء می‌شود از آن روز!
مرگی که قلبم را می‌شکند و از میان دستانم بیرون می‌کشد او را!​
 
آخرین ویرایش
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,136
پسندها
15,431
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #16
نمی‌دانم نامش را چه بگذارم مرگ یا جنون؟
یا دیوانگی یا حتی عشق؟!
اگر نمی‌دانم چرا این همه دل را می‌شکانم
برای رفتن به ناکجا…
نه، نه!
من دارم اشتباه می‌کنم!
قلب او نا کجا نیست... .
قلب او خانه امن من است.
فقط کلیدش را گم کردم همان روزی که
فریادم شد از جنس خنده‌هایش
از نوع عاشقانه های بهروز وثوق...​
 
آخرین ویرایش
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,136
پسندها
15,431
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #17
نمی‌دانم نامش را چه بگذارم مرگ یا جنون؟
و در آخر به سراغ مرگ می‌روم…
در حالی که از خودم خجالت می‌کشم…
اگر هم از من متنفر باشی به سراغ من نمی‌آیی،
چرا که در آن روز خودت بودی که فریادم را خفه کردی
که مبادا صدایش آزارت بدهد!
چرا که با شنیدن صدایش از مرگم منصرف نشوی
خوب به یاد دارم جنون خنده‌هایت را!​
 
آخرین ویرایش
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,136
پسندها
15,431
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #18
فریادم دیگر شنیده نمی‌شود
حنجره‌ام توان ندارد
که صدا بزنم کسی را
که باید باشد اما نیست
فقط اوست که بر روی زخم حنجره‌ام مرهم می‌گزارد
فقط اوست که می‌تواند جانی دوباره ببخشد به ریه‌هایم!
 
آخرین ویرایش
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,136
پسندها
15,431
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #19
دیدی آخرش قلبم رسوایم کرد؟!
سخت بود وقتی لگد می‌زدی و من حتی آخ هم نمی‌گفتم!
امروز ضربان نداشت خطش صاف و دیگر خالی از هر احساس...
رفته بود همان جایی که قلب تو رفت.
زیر صدمن خاک!​
 
امضا : AINAZ.R

موضوعات مشابه

عقب
بالا