صحنه حادثه و تصادف درست میکردم، بعد میرفتم امدادگر میشدم، عروسکمو نجات میدادم، دکتر میشدم، جراحیش میکردم، درمان میشد میرفت خونه(یه عروسک داشتم همه جاش بخیه بود انقدر که عملش کرده بودم)
لوازم پزشکی میساختم
این اواخر تو فکر پیوند اعضا بودم... و درمان سرطان به روشای خودم... لوازم پزشکی هم میساختم... دیگه داشتم وارد مهندسی ژنتیک و ویروس شناسی هم میشدم که بزرگ شدم.
گاهی هم شهر درست میکردم و شهردار میشدم، بعد جنگ یا زلزله میشد و میرفتم مردم شهر رو نجات میدادم