- ارسالیها
- 126
- پسندها
- 2,993
- امتیازها
- 16,633
- مدالها
- 11
شب یلدای نود و شیش دو دفعه زلزله اومد. اولیشو با خیال آسوده نشسته بودیم دور هم داشتیم فیلم میدیدیم. من و مامانم کنار در نشسته بودیم داداشم رو مبل لم داده بود...اما وقتی زلزله اومد جوری داداشم از اون ته مثل مارمولک شیرجه زد پرید بیرون که ما ماتمون برد آخرم وقتی همونجور پا برهنه رفتیم پایین دیدیم کوچه برهوته! چند دقیقه بعد از ما همسایه ها خیلی شیک و آماده اومدن پایین اما ما با اون وضع...دومین بارم همه خواب بودن...من تو پارکینگ از خواب بیدار شدم دیدم بابام داره منو میکشه پایین با زور