نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

دنباله دار دو خط ادامه بده

  • نویسنده موضوع Edward
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 6
  • بازدیدها 477
  • کاربران تگ شده هیچ

Edward

کاربر انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
452
پسندها
12,362
امتیازها
31,283
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #1
من دو خط می نویسم شما هر طور دوست داشتیدید ادامه بدید با هر چیزی به ذهمتون رسید صرفا جهت سرگرمیه :big-grin:

نکته: هر کس جمله نفر قبل خودشو ادامه میده



اسلحه تو دستم بود و جنازه غرق خون نامزدم درست چهار قدم اون ور تر افتاده بود و....
 
آخرین ویرایش

آبی پَرَست؛

هنرمند انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,473
پسندها
34,166
امتیازها
64,873
مدال‌ها
43
  • #2
من دو خط می نویسم شما هر طور دوست داشتیدید ادامه بدید با هر چیزی به ذهمتون رسید صرفا جهت سرگرمیه :big-grin:

نکته: هر کس جمله نفر قبل خودشو ادامه میده



اسلحه تو دستم بود و جنازه غرق خون نامزدم درست چهار قدم اون ور تر افتاده بود و....
اسلحه تو دستم بود و جنازه غرق خون نامزدم درست چهار قدم اون ور تر افتاده بود، با قدم های لرزون به سمتش رفتم؛ بغض عجیبی مانع توقفم می‌شد.روی زمین نشستم و دستم رو به قلبش رسوندم...
 
امضا : آبی پَرَست؛

عابر پیاده

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
54
پسندها
239
امتیازها
1,023
مدال‌ها
3
  • #3
اسلحه تو دستم بود و جنازه غرق خون نامزدم درست چهار قدم اون ور تر افتاده بود، با قدم های لرزون به سمتش رفتم؛ بغض عجیبی مانع توقفم می‌شد.روی زمین نشستم و دستم رو به قلبش رسوندم...
اسلحه تو دستم بود و جنازه غرق خون نامزدم درست چهار قدم اون ور تر افتاده بود، با قدم های لرزون به سمتش رفتم؛ بغض عجیبی مانع توقفم می‌شد.روی زمین نشستم و دستم رو به قلبش رسوندم. سه گلوله از فاصله نزدیک به قلبش خورده بودند، با توجه به الگوی منحنی پاشیدگی پرنگ خون بر ارتفاع دو فوتیِ کاغذدیواری وینیل، ویلیام درحال خیز و قاتل ایستاده بوده...
 
آخرین ویرایش
امضا : عابر پیاده
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MosleM

MAHLA.MI

هنرمند انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
607
پسندها
10,956
امتیازها
28,173
مدال‌ها
19
  • #4
اسلحه تو دستم بود و جنازه غرق خون نامزدم درست چهار قدم اون ور تر افتاده بود، با قدم های لرزون به سمتش رفتم؛ بغض عجیبی مانع توقفم می‌شد.روی زمین نشستم و دستم رو به قلبش رسوندم. سه گلوله از فاصله نزدیک به قلبش خورده بودند، با توجه به الگوی منحنی پاشیدگی پرنگ خون بر ارتفاع دو فوتیِ کاغذدیواری وینیل ویلیام درحال خیز و قاتل ایستاده بوده...
صورتشو توی دستام گرفتم، چشمای عسلیش از شدت شوک هنوز باز مونده بود
هنوز گرم بودن مثل خورشید...
 

عابر پیاده

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
54
پسندها
239
امتیازها
1,023
مدال‌ها
3
  • #5
صورتشو توی دستام گرفتم، چشمای عسلیش از شدت شوک هنوز باز مونده بود
هنوز گرم بودن مثل خورشید...
خون سرخش ش*ر..اب گیلاس و چشمانش مِی‌اَنگَبینِ¹ نابی بود که هوشیاری را به من هدیه کردند. آه کادو قیمت ندارد اما من باید حقیقت را برایش پرداخت کنم!


1مِی‌اَنگَبین یا ش*ر..اب عسل، گونه‌ای نوشیدنی الکلی است که از تخمیر محلولی از آب و عسل درست می‌شود.اشاره به رنگ چشمانش دارد که نفر قبلی گفت عسلی است:)
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : عابر پیاده

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
31
 
ارسالی‌ها
2,567
پسندها
20,975
امتیازها
48,373
مدال‌ها
34
  • #6
خون سرخش ش*ر..اب گیلاس و چشمانش مِی‌اَنگَبینِ¹ نابی بود که هوشیاری را به من هدیه کردند. آه کادو قیمت ندارد اما من باید حقیقت را برایش پرداخت کنم!


1مِی‌اَنگَبین یا ش*ر..اب عسل، گونه‌ای نوشیدنی الکلی است که از تخمیر محلولی از آب و عسل درست می‌شود.اشاره به رنگ چشمانش دارد که نفر قبلی گفت عسلی است:)
خیره دررقص مردمک های چشمهای عسلیش بانگاه زبان بازکردیم به دلدادگی ومسابقه ی فداشدن من برای او ،و او برای من
دستای سردش قلبمو خونمو سردوسردتر می‌کرد ولی زبان چشمم داغو داغتر. غرق در چشمان چون دریای شرابش شنا می‌کردم
دوس داشتم همونجا غرق شم خودم واو باهم تا ته اقیانوس دریای عشق ،وچون یه کشتی غرق شده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MosleM

fatiiiiiiiiiiiii

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
14
امتیازها
30
  • #7
همین طور که با بغض به شهرزاد نگاه می کردم فکرم رفت به چند سال پیش

به اون روز هایی که من با نامزد سابقم بیتا به ایران اومده بودیم

شهرزاد دوست بیتا بود اما نامردی کردواسه دوستش یا شاید هم عاشقم شده بود

تو همین فکر ها بودم که صدایِ آژیر ماشین پلیس و آمبولانس مثل ناقوس مرگ من رو از فکر درآورد
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا