تفسیر شعر تفسیر و اندیشه های سهراب سپهریِ جوان در چهار کتابِ اوّل(1)مرگ رنگ: در قیر شب

  • نویسنده موضوع Lili.Da
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 6
  • بازدیدها 1,168
  • کاربران تگ شده هیچ

Lili.Da

معلم زبان + شاعر انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
31/7/20
ارسالی‌ها
1,328
پسندها
28,799
امتیازها
53,071
مدال‌ها
22
سن
23
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
بسم تعالی

اندیشه‌های سهراب و تفاسیر شعر‌هایش

از هشت کتابِ سهراب سپهری گویا چهارتای نخستین اش به قلمِ ناسهراب ناسپهری یا نیمه سهراب نیمه سپهری است که کمتر کسی شوق و رغبتی به بررسی شان نشان می دهد. هر چند، در برخی از اشعارِ چهار کتاب بعدی اش نیز سهراب گاهی «نا» دارد و گاهی «نیمه»، خیلی ها ایرادهای اشعارِ قبلی اش را چنان برجسته کرده اند که به نظر می رسد منتقد باید به اندازه ی سهرابِ جوان، جوان و ناشی و احتمالاً بیکار باشد که وقت اش را صرف بررسی اشعار ناپخته اش بکند. درست است و جای حرف ندارد که سهراب در نخستین اشعارش هنوز در کشف زبانِ مناسبی برای بیانِ افکارش سردرگم است، ولی، به نظر من، افکارش درست سرِ جای خودش است. منظورم این نیست که افکارش درست است...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Lili.Da

Lili.Da

معلم زبان + شاعر انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
31/7/20
ارسالی‌ها
1,328
پسندها
28,799
امتیازها
53,071
مدال‌ها
22
سن
23
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2
شعر برای هر شاعری وسیله ای برای بیان و برون ریزیِ اندیشه اش است. اندیشه، ساده و پیچیده و درست و غلط دارد. گاهی آنقدر شخصی است که درستی و نادرستی اش به دیگران ربطی ندارد، گاهی هم آنقدر همگانی است که جز به آدم های بی ربط به همه کس مربوط می شود. گاهی احساس در آن به عقل می چربد و گاهی هیچکدام کاری به دیگری ندارد. مهم این است که بفهمیم شاعر با هر کدامشان چه کار دارد.

در مورد شعریّتِ چهار کتابِ نخست سهراب حرف هایی زده شده است، مثلاً در مورد وزن و زبان و تصویر و تأثیر شعر نیمایی و رَنگ و رِنگِ شعر سنتی و از این جور حرف ها. بدون شک سهراب پیش از آن که به زبانی تقریباً مستقل برای بیان اندیشه هایش برسد، مقلد زبانی بوده است که زبانِ غالبِ اشعار و شاعرانِ جوانِ زمانش بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Lili.Da

Lili.Da

معلم زبان + شاعر انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
31/7/20
ارسالی‌ها
1,328
پسندها
28,799
امتیازها
53,071
مدال‌ها
22
سن
23
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
«در قیر شب» نخستین شعر از کتاب مرگ رنگ است.

سهراب جوان می گوید:

دیرگاهی است در این تنهایی

رنگ خاموشی در طرح لب است.

بانگی از دور مرا می خواند

لیک پاهایم در قیر شب است.



با کمی دقّت متوجه می شویم که «دیرگاه» اشاره ی مشخصی به هیچ زمانی ندارد. حتی ذهن خواننده را منحرف می کند زیرا به او می گوید که زمانِ تنهایی، طولانی تر از زمانِ سکوت است. یعنی فرد یک زمانی حین تنهایی حرف هم می زد، ولی دیرگاهی است که دیگر حرفی هم نمی زند. بدون تردید زیبایی شاعرانه ی مصرع دوم مانع دقّت بیشتر در معنیِ مصرعِ نخست است. دو مصرع بعدی نیز فاقدِ اندیشه ای مشخص است. چون نوع و علّتِ تنهاییِ شخص مشخص نیست، نمی توان حدس زد که آن بانگی که از دور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Lili.Da

Lili.Da

معلم زبان + شاعر انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
31/7/20
ارسالی‌ها
1,328
پسندها
28,799
امتیازها
53,071
مدال‌ها
22
سن
23
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
با کمی دقّت متوجه می شویم که «دیرگاه» اشاره ی مشخصی به هیچ زمانی ندارد. حتی ذهن خواننده را منحرف می کند زیرا به او می گوید که زمانِ تنهایی، طولانی تر از زمانِ سکوت است. یعنی فرد یک زمانی حین تنهایی حرف هم می زد، ولی دیرگاهی است که دیگر حرفی هم نمی زند. بدون تردید زیبایی شاعرانه ی مصرع دوم مانع دقّت بیشتر در معنیِ مصرعِ نخست است. دو مصرع بعدی نیز فاقدِ اندیشه ای مشخص است. چون نوع و علّتِ تنهاییِ شخص مشخص نیست، نمی توان حدس زد که آن بانگی که از دور او را می خواند، بانگِ چه کسی است و او را به چه چیزی می خواند. بانگِ خالی و بی هدف برای بیرون آوردنِ او از تنهایی کافی به نظر نمی رسد. سهراب، بعدها در شعر «در گلستانه»، درست در مصرع پایانی شعر، وقتی که خوب مشخص کرد که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Lili.Da

Lili.Da

معلم زبان + شاعر انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
31/7/20
ارسالی‌ها
1,328
پسندها
28,799
امتیازها
53,071
مدال‌ها
22
سن
23
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
نااُمیدیِ افراطیِ مصرعِ نخست، تصویر فضای زندان مانندِ مصرع دوم، رهایی سایه ی وهمِ مصرع های سوم و چهارم، انگار همگی برگرفته از احساسات و شعارهای سیاسی اشعار و گفتار شاعران دیگر است. حرف های این بند، معنیِ آن تنهاییِ بندِ نخست را کاملاً برگردانده است. بندِ بعدی به ما نشان می دهد که سهراب تحت تأثیر حرف هایی که مالِ خودش نیست، از آن اندک حرفی که در بند نخست از خودش بوده، فاصله گرفته است:

نفس آدم ها

سر بسر افسرده است

روزگاری است در این گوشه ی پژمرده هوا

هر نشاطی مرده است.



چرا کسی که از تنهایی خودش می گوید، یکباره طوری از دیگران حرف می زند انگار همه مانندِ اویند؟ وقتی همه در افسردگی و در «این گوشه ی پژمرده هوا» و در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Lili.Da

Lili.Da

معلم زبان + شاعر انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
31/7/20
ارسالی‌ها
1,328
پسندها
28,799
امتیازها
53,071
مدال‌ها
22
سن
23
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
چرا کسی که از تنهایی خودش می گوید، یکباره طوری از دیگران حرف می زند انگار همه مانندِ اویند؟ وقتی همه در افسردگی و در «این گوشه ی پژمرده هوا» و در بی نشاطی مثل همند، تنهایی چه معنی ای دارد؟ در چنین شرایطی، تنهای واقعی چه کسی است؟ با این حساب، آن بانگِ از دور دیگران را هم باید به سوی خود بخواند. بدون شک، تنهایی مورد نظر سهراب در بیت نخست از نوع سیاسی اش نیست. مثلاً، از نوعِ تنهاییِ دکتر مصدق یا دکتر علی شریعتی و خسرو گلسرخی و امثالهم نیست. برای اینکه آنها را اکثریتِ مردمی که سرشان گرم زندگی و کار خودشان بود تنها گذاشتند. مردمی که شریعتی را تنها گذاشتند بی نشاطِ بی نشاط هم نبودند. سهرابِ جوان بیخودی در این شعر از درونِ مردمی صحبت می کند که عامل تنهایی اش نیستند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Lili.Da

Lili.Da

معلم زبان + شاعر انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
31/7/20
ارسالی‌ها
1,328
پسندها
28,799
امتیازها
53,071
مدال‌ها
22
سن
23
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
دست جادویی شب

در به روی من و غم می بندد.

می کنم هر چه تلاش،

او به من می خندد.



نقش هایی که کشیدم در روز،

شب ز راه آمد و با دود اندود.

طرح هایی که فکندم در شب،

روز پیدا شد و با پنبه زدود.



می شود تنهاییِ و افسردگی و وازدگیِ نقاش جوانی را که در طراحی هایش و احیاناً نقشه هایش برای زندگی سردرگم است حسّ کرد. این تصویر هیچ ایرادی ندارد. ولی ایرادِ کار در سردرگمیِ سهراب در طراحیِ اندیشه ی شاعرانه اش است. اگر روز هم مانندِ شب طرح هایی را که ریخته است خراب می کند و از بین می برد، او هم باید دستِ جادویی داشته باشد و به سهراب بخندد. پس، چه فرقی با شب دارد؟ فکر نمی کنم لازم باشد زور بزنیم تا شب و روز را سیاسی تر و با هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Lili.Da
عقب
بالا