شاعر‌پارسی اشعار بهرام محمودی | اشعار پارسی

  • نویسنده موضوع SETAYESH.MO
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 7
  • بازدیدها 163
  • کاربران تگ شده هیچ

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/12/20
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,611
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
فرقی نمی کند
پنجه ی طلایی آفتاب باشد
یا انگشت های خیس باران
این پنجره دیگر
جواب سلام آسمان را نخواهد داد
وقتی قرار نیست
تو از این کوچه بگذری
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/12/20
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,611
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
چند بهار
می شود از کنار شمعدانی ها گذشت
و دلتنگ عطر کسی نشد؟
مگر آدم چند زمستان را
می تواند
بی گرمای دستهای کسی که دوستش دارد
به بهار برساند؟
چند پاییز را می توان
با موسیقی باران و خاطره سر کرد
و دیوانه نشد؟
مگر یک آدم
چند بار قرار است بمیرد
که این همه خاطره
خنجر به دست
در آستانه ی هر فصل به کمینش نشسته اند؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/12/20
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,611
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
لازم نیست
کوچه های شب را
پا به پای باد
دنبال پنجره ی خانه ی تو بگردم!
می دانم نیستی
و من این همه شعر را
بیهوده به بال قاصدک ها سنجاق کرده ام!
لازم نیست
سراغت را از پروانه ها بگیرم
وقتی
نبودنت را
می توانم از چشم شمعدانی ها بخوانم
از پنجره ای
که دیگر به خیابان باز نمی شود
از این باران
که بی امان می بارد و عاشقانه نیست
و از پاییز
که با باغچه ی کوچکمان
این همه سر سنگین است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/12/20
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,611
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
قهوه ات را بنوش
بی دغدغه ی فردایی
که آمدنش را
هیچ تقویمی تضمین نکرده است!
قهوه ات را بنوش
و فکر کن
از گندمزارهای دیروز چه مانده است؟
از باغ های سیب شهریور؟
از شکوفه های انار؟
قهوه ات را گرم بنوش
بی خیال فصلی که در راه است
دیگر زمستان
چه می تواند بکند
با برگ هایی که طعم پاییز را چشیده اند!؟

 
آخرین ویرایش توسط مدیر

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,635
پسندها
32,081
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • مدیر
  • #5

فراموشی نمی آورند
این سپیدهای کوچک لعنتی
هر چه هم که تعدادشان را زیادتر کنی
فراموشی نمی آورند
اینکه مثلا هیچ اسمی دلت را نلرزاند
اینکه به خاطر نیاوری این اسم کوچک
چند بار در روز از دهانت می چکیده
و چند جانم بر گونه هایت می نشانده است
یا مثلا به یادت نیاید این چشم ها را
آخرین بار کجا به قهوه ی ترک تشبیه کرده ای!
نه، فراموشی نمی آورند
به خوابت نمی برند
پیش از آن که هزار خاطره پشت پلک هایت رژه رود
پاک نمی کنند از خیابان حافظه ات
رد پاهای مسافری را
که با برف اسفند رسید
اجاق کور شاعرانگی ات را روشن کرد
و با اولین بهار،به پاییز خاطره ها کوچید
بی آنکه حتی نام کوچکش پرستو باشد!
نه !
این قرص های سفید لعنتی
فراموشی نمی آورند
تا هنوز
دلت به دروغی به نام امید قرص است
که ته هر فنجان قهوه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ماهی قرمز؛

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,635
پسندها
32,081
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • مدیر
  • #6
صدایش
نجوای خش دار برگها بود
در اولین پیاده رَوی باد!
او را شناختم
از پرنده ی کوچک کز کرده در گلویش
از آوازهای بیات شده
در قفس “صد سال تنهایی”
او را
که سالها در من بود
مثل گلوله ای در قلبم
مثل قلبی سرخ در سینه ام
او ترانه ی آزادی بود
در گلوی خفه خون گرفته ی من
او خود من بود
من ِ در تبعید!
او را
چون گل سرخی از پشت میله های زندان
دوست داشتم.
 
امضا : ماهی قرمز؛

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,635
پسندها
32,081
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • مدیر
  • #7
نگو از تنهایی هراس نداری
همین که پاییز
نبض تک درخت انارت را میگیرد
و بهار با لبخندهای صورتی اش
از دیوار خانه بالا می رود
که حال پنجره ات را بپرسد
یعنی تنها نیستی
یعنی هنوز تنها نیستی
من فصل فصل در زندگی تو ورق می خورم
کافی ست پنجره را باز کنی
تا باد روی ماهت را ببوسد
حتمن طعم بوسه اش را به یاد خواهی آورد
حتی پیشتر از نامم!
 
امضا : ماهی قرمز؛

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,635
پسندها
32,081
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • مدیر
  • #8
و پاییز
پیش از چیدن
شناسنامه ی هیچ برگی را نگاه نمی کند
آنگونه که تو را از شاخه ی من!
پیش از آنکه عمر عشقبازی مان
به اولین بوسه قد بدهد
و من هنوز در این اندیشه ام
که چرا
تو
با هیچ بهاری برنمی گردی!؟

 
امضا : ماهی قرمز؛

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 1)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا