فال شب یلدا

داستان کودک داستان کودک طنین خر ها | سوگ کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Your Pluto
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 1,252
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Your Pluto

مدیر بازنشسته
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,945
پسندها
16,111
امتیازها
46,673
مدال‌ها
32
  • نویسنده موضوع
  • #1
کد داستان کودک:76
ناظر:
Raha~ Raha~r
نام داستان کودک: طنین خر ها
نام نویسنده: سوگ
ژانر: #طنز #فانتزی
جنسیت مخاطب: بدون محدودیت جنسیتی.
خلاصه‌:
میگن که زیر گنبد کبود غیر از خدا هیچکس نبود...ولی کسی از عجایب الخلقت‌های خدا که توی گنبد کبودن حرفی زد؟
کسی از اون صدای عجیب غریب توضیحی داد؟
اگه بری زیر گنبد کبود یه صدا طنین انداز اونجاست...یه صدایی مثل عر‌عر...یعنی این صدا برای کدوم خره... .


پ.ن: این داستان به صورت اختصاصی برای یک خر درحال تایپه که در آخر از اون خر رونمایی می‌کنیم*-*
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Your Pluto

Łacrîmosã

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,766
پسندها
34,372
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • مدیرکل
  • #2
1641969844765.png
"هوالقلم"
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن داستان خود،

خواهشمندیم قبل از تایپ داستان کودک خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
*☆ قوانین جامع تایپ داستان کودک کاربران ☆*

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با داستان‌کودک به لینک زیر مراجعه فرمایید!
♧♡ تاپیک جامع برای مسائل رمان نویسی ♧♡


درصورت پایان یافتن داستان کودک خود در تاپیک زیر اعلام کنید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Your Pluto

مدیر بازنشسته
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,945
پسندها
16,111
امتیازها
46,673
مدال‌ها
32
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه:
- عرر عررر!
صدایی بود که باعث تغییر مسیر کلاغ‌ها می‌شد!
صدایی که توی غار و دره‌ها اکو می‌شد و حتی دل سلطان جنگل رو به لرزه در می‌آورد.
همه حیواناتی که زیر گنبد کبود بودند از کوچک گرفته تا بزرگ، همه و همه می‌خواستند که منبع این صدارو پیدا کنند اما ترس... .
بعضی‌ها معتقد بودند که این صدا از روستای بقلیِ و توی اون روستا یه عجیب‌الخلقه وجود داره... و با عقل فندقی که داشتند اصلاً به سمت اون روستا و اطرافش نمی‌رفتند و اونجا رو مثل یه شهر ممنوعه می‌دونستند!
اما چه کسی می‌دونه که این صدای کیه؟
توی گنبد کبودِ به اون بزرگی... فقط و فقط یک نفر می‌دونه که اون صدای مهیب از کیه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Your Pluto

Your Pluto

مدیر بازنشسته
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,945
پسندها
16,111
امتیازها
46,673
مدال‌ها
32
  • نویسنده موضوع
  • #4
سوگ خرگوشه که دید همه بیخیالن و فقط می‌خوان هر‌روز و هرشب به خودشون از ترس بلرزن یا حتی بعضی از شب‌ها نخوابن آهی کشید و گفت:
- چقدر شماها ترسواید! اشکالی نداره خودم تنها میرم و پیداش می‌کنم... .
قدم راست کرد که بره، که ناگهان صدایی از دور توجه‌اش رو جلب کرد.
یه میمون و چند حیوون دیگه از دور دست با شتاب به سمتش میومدن.
چندین ثانیه به انتظار گذشت تا حیوانات رسیدند.
میمون با نفس‌نفس زدن گفت:
- ماهم باهات میایم...نمی‌زاریم تنها باشی خرگوشه!
خرگوش لبخندی زد و با خوشحالی بالا و پایین پرید...شجاع بود اما اندکی می‌ترسید که تنها برود و الان با این وجود ترسش کاهش پیدا کرده بود.
چند هم‌سفر که باهم به دل روستای ممنوعه برن نسبت به تنهایی خیلی بهتر بود!
پوزخندی رو به باقی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Your Pluto

Your Pluto

مدیر بازنشسته
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,945
پسندها
16,111
امتیازها
46,673
مدال‌ها
32
  • نویسنده موضوع
  • #5
خرگوش اشاره‌ای به هم‌سفرهای جدیدش کرد و رو به حیوانات گفت:
- فکر کنم به جای یه دونه سلطان ترسو؛ قراره چندتا از اون شجاعاشو گیر بیارید!
پوزخندی زد و ادامه داد:
- خب دیگه زت زیاد دوستان! قول بدید وقتی ما رفتیم از ترس، دار فانی رو وداع نکنید؛ اوکی؟
با این حرف صدای غرش شیر و چند حیوان دیگر آمد که باعث خنده خرگوش کوچولو شد.
میمون نیز با خنده خرگوش خندید و این زنجیره تو کل اشخاصی که قرار بود با خرگوش برن ادامه پیدا کرد.
میمون که به زور داشت خنده‌اش رو کنترل می‌کرد؛ با لحن پر خنده‌ای گفت:
- خب دیگه بهتره بریم تا از خنده نمردیم.
خرگوش سری تکون داد و با لبخندی پت و پهن، باهم بدون توجه به بقیه به راه افتادن.
کمی که فاصله گرفتن خرگوش دوباره خندید که باعث شد میمون جلوی دهنش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Your Pluto
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا