متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های دالین | ماه.میم کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع بابای دخترش
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 529
  • کاربران تگ شده هیچ

بابای دخترش

کاربر فعال
سطح
39
 
ارسالی‌ها
1,286
پسندها
44,657
امتیازها
60,573
مدال‌ها
33
  • نویسنده موضوع
  • #1
«به نام ستاره‌چین چشمانت»

عنوان: دالین

از: ماه.میم
برای: دالین

مقدمه:
همه‌چیز از یک عکس نوشته شروع شد
عکس نوشته‌ای که با پونزی قرمز رنگ فرضی
بر دیواره‌های فرضی‌تر سایت پینترست پین شده بود.
او کسی را می‌خواست و آیا من برایش کسی بودم؟!
 
آخرین ویرایش

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • #2
•| بسم رب القلم |•
آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
a42826_24585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
***

قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"
پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

بابای دخترش

کاربر فعال
سطح
39
 
ارسالی‌ها
1,286
پسندها
44,657
امتیازها
60,573
مدال‌ها
33
  • نویسنده موضوع
  • #3
راستش را بگویم
اولین بار او بند سرخ رنگ گره خورده به انگشت کوچک‌مان را کشید!
آنقدر دور و بعید بود لرزدینِ بندِ دلم، که می‌شد فکر کنم نسیم سحری وزیده است
یا نه گنجشکی برای لحظه‌ای به روی بند نشسته است
شاید حتی گره‌ی سمت خودش را گشوده و به بادبادکی وصل کرده‌... .
اما؛ واقعا او بند را کشیده؟!
او شخص مرا می‌خواهد؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

بابای دخترش

کاربر فعال
سطح
39
 
ارسالی‌ها
1,286
پسندها
44,657
امتیازها
60,573
مدال‌ها
33
  • نویسنده موضوع
  • #4
خب برفرض که بندی کشیده شد
نسیمی هم نه‌وزیده بود
گنجشکی نپرید بود
بادبادکی هم رنگ آسمان به خود ندیده بود
این‌ها که دلیل نمی‌شد پس از آن اَلَم شَنگه
خرامان خرامان به سراغش بروم
یقه‌اش را بگیرم و بگوییم:
«تو هنوز هم مرا میخواهی؟!»

آمدیم و بند کشیده شده بود
چون در پی قیچی رفته بود... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

بابای دخترش

کاربر فعال
سطح
39
 
ارسالی‌ها
1,286
پسندها
44,657
امتیازها
60,573
مدال‌ها
33
  • نویسنده موضوع
  • #5
لرزی که به بند افتاده بود
مثل موج از بند به دلم
از دلم به خوره‌های مغزم رسیده بود
اصلا او چه مرا می‌خواست
چه مرا نمی‌خواست
این بند بند من هم بود... .
باید دنبالش می‌رفتم.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا