- ارسالیها
- 10,325
- پسندها
- 25,176
- امتیازها
- 83,373
- مدالها
- 53
- مدیر
- #11
سلام عزیزم و خسته نباشید
از همون اول که خوندم یه جورایی رفتم تو اون زندگیای که داشتی راجع بهش حرف میزدی
و اون بخش که به طنز تلخ و سیاه اشاره کردی، من همیشه تحت تأثیرشم و هر وقت چنین چیزی میبینم همین جملهی تو توی ذهنم میاد و اون بخش که درمورد شرمندگی پدر گفتی.
حس میکردم که چطور به جامعه نگاه میکنی. با اینکه تلخه ولی زیباست. آرایههات یه کوچولو جای کار دارن. نمیگم نام انتخابیت ایراد داره، به هیچ وجه؛ اما هنوز هم میتونه بهتر شه. اگه یکم کوتاهتر بشه، چون حس میکنم یکم بلنده و یه جورایی حس دادن یه خبر بد رو میده.
اون حسی که لازم بود رو رسوندی و باید بگم واقعا باعث تأسف و دلگیر بود و دیگه هیچ. قلمت پاینده و شکوفا!
از همون اول که خوندم یه جورایی رفتم تو اون زندگیای که داشتی راجع بهش حرف میزدی
و اون بخش که به طنز تلخ و سیاه اشاره کردی، من همیشه تحت تأثیرشم و هر وقت چنین چیزی میبینم همین جملهی تو توی ذهنم میاد و اون بخش که درمورد شرمندگی پدر گفتی.
حس میکردم که چطور به جامعه نگاه میکنی. با اینکه تلخه ولی زیباست. آرایههات یه کوچولو جای کار دارن. نمیگم نام انتخابیت ایراد داره، به هیچ وجه؛ اما هنوز هم میتونه بهتر شه. اگه یکم کوتاهتر بشه، چون حس میکنم یکم بلنده و یه جورایی حس دادن یه خبر بد رو میده.
اون حسی که لازم بود رو رسوندی و باید بگم واقعا باعث تأسف و دلگیر بود و دیگه هیچ. قلمت پاینده و شکوفا!