- تاریخ ثبتنام
- 28/5/21
- ارسالیها
- 241
- پسندها
- 1,556
- امتیازها
- 9,913
- مدالها
- 9
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #11
سعی کردم صحنهها رو از یادم ببرم؛ ولی همش جلوی چشمم بود. تپش قلب داشتم و از دور هم حتی مشخص بود!
سعی کردم با ماساژ دادن دورانی روی قفسهی سینهم، تپش قلبم رو خوب کنم که کمی موفق شدم. حالم که بهتر شد سمت اتاقم راه افتادم، توی راه حالم بد میشد، صحنهها جلوی چشمام رژه میرفتن و نمیذاشتن روبهروی خودم رو ببینم. همینجوری پناه بر خدا داشتم میرفتم به راهرو که خوردم به یکی. صحنهها از جلوی چشمام پاک شد وقتی پسره جوونی شونههامو گرفت. تقریباً هُلم داد، نزدیک بود پرت بشم زمین که یکی دستم رو تقریباً کشید سمت خودش و منو نگه داشت. به طرف ناجی خودم برگشتم، با دیدن لوء یک تای ابروهامو بالا دادم. نگاه کردم تا اثری از مسخرهبازی تو صورتش ببینم؛ ولی با دیدن چهرهی جدی و اخمهای تو صورتش بیخیال شدم و...
سعی کردم با ماساژ دادن دورانی روی قفسهی سینهم، تپش قلبم رو خوب کنم که کمی موفق شدم. حالم که بهتر شد سمت اتاقم راه افتادم، توی راه حالم بد میشد، صحنهها جلوی چشمام رژه میرفتن و نمیذاشتن روبهروی خودم رو ببینم. همینجوری پناه بر خدا داشتم میرفتم به راهرو که خوردم به یکی. صحنهها از جلوی چشمام پاک شد وقتی پسره جوونی شونههامو گرفت. تقریباً هُلم داد، نزدیک بود پرت بشم زمین که یکی دستم رو تقریباً کشید سمت خودش و منو نگه داشت. به طرف ناجی خودم برگشتم، با دیدن لوء یک تای ابروهامو بالا دادم. نگاه کردم تا اثری از مسخرهبازی تو صورتش ببینم؛ ولی با دیدن چهرهی جدی و اخمهای تو صورتش بیخیال شدم و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.