• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

مطلوب رمان جادوگران تئودور | آل۱۱ کاربر انجمن یک رمان

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,618
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #21
بعد از گذشت دقایقی که مشغول گریه‌زاری و ابراز تاسف برای وضعیت خودش بود، یاد کلاس‌های روزانه‌اش افتاد. خودش را به زحمت از روی تکه کاغذ‌ها بلند کرد و چهار زانو نشست. چشمه‌ی اشکش خشک شده بود، ولی هنوز هق‌هقش پایان نداشت. دماغش را بالا کشید و با آن چشم‌های پف کرده که حالا نور اذیتشان می‌کرد، به اطرافش نگاه کرد. جز چند نگهبان که در حال پست دادن در اطراف و کناره‌‌های کاخ عدل بودند، شخص دیگری آنجا نبود. با چشم‌های نا‌امید و بی‌حس، به درخت رو‌به‌رویش خیره شد. همیشه همین‌گونه بود؛ از نظر خودش هم برای چیز‌های کوچک، سریع احساساتی می‌شد و کنترلش را از دست می‌داد. حالا همین فکر را درباره‌ی خودش می‌کرد، برای یک کتاب پاره شده که می‌دانست او را جادوگر نخواهد کرد، تمام امید و آرزو‌هایش را از دست داده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,618
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #22
پیاده تمام راه سنگ‌فرش شده را طی کرد و به محدوده‌ی خوابگاه چندحیوانی‌ها رسید. این نژاد را دوست داشت. چندحیوانی‌ها؛ موجوداتی که تنوعشان زیاد بود. از گرگ‌نما‌ها گرفته تا پری‌های جنگلی و سانتور‌ها و ... ، همگی جزو فرقه‌ی چندحیوانی‌ها محسوب می‌شدند. فقط بینشان، از سانتور‌ها بدش می‌آمد؛ هیچ‌جوره با انسان‌های خشنی که پایین تنه‌اشان شکل اسب بود، کنار نمی‌آمد.
فرم اسکلت‌بندی و طرح خوابگاه مانند خوابگاه جادوگران بود، تنها تفاوتش قرمز نبودنش بود و همین برای آندیا کفاف می‌داد تا از چندحیوانی‌ها بدش نیاید. چشمانش را از دیوار‌های شیشه‌ای لابی با نوار‌های بنفش‌رنگ اطراف شیشه‌های خوابگاه گرفت و به کف زمین دوخت. کیفش کمی سنگین‌تر شد. نفسش را کلافه به بیرون فوت کرد و دیدگانش را در کاسه‌اشان تاب داد؛...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,618
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #23
در‌های بزرگ کلاس را هل داد و محکم به هم کوبید. نفس‌نفس زنان، در حالی که تازه احساس امنیت در وجودش می‌خواست پرسه بزند، صدای رسا و بلند زنانه‌ای امینت را فراری داد. هینی کشید و سیخ ایستاد.
- جادوگر!
به گونه‌ای جادوگر خطابش کرد که یک‌آن احساس کرد جادوگر بودنش جرم است و به حکم جادوگری مچش را گرفته‌بود! جملات بعدیش راه برگشتی به امنیت ساخت:
- دو دقیقه دیر کردی!
آهسته و با نبضی که از روی سکوی صد و بیست در حال سقوط روی سکوی هشتاد بود، به سمت زن برگشت. اولین چیزی که از فاصله‌ی حدود صد متری می‌توانست تشخیص دهد، گیسوان یک‌وری بافته شده‌ی سفید رنگش بود و تاجی که از گل‌های صورتی آراسته شده‌بود، روی گیسوان زیبایش جای داشت.
متوجه سایر جادوگران و چندحیوانی‌ها شد که به او خیره شده بودند. سریع آب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,618
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #24
یا موجوداتی که مقابلش روی صندلی‌های بنفش با فاصله‌ی بسیار از هم، جای گرفته بودند. ردیف جلویی صندلی‌هایش به قدری کوچک بود که در نگاه اول نمی‌توانستی تشخیص دهی، ولی در نگاه دوم متوجه پری های ریزه‌میزه‌ی پشت صندلی‌ها می‌شدی و یا در ردیف وسط آن‌ها انسان‌هایی با چشمان زرد و گوش‌های گرگ و ببر و پلنگ و یا سنجاب، می‌دیدی.
لبخند محوی از این همه شگفتی که در این دنیا وجود داشت، کنج لبانش نشست. حیف که بدشانس بود! به بدترین نژاد حاضر در آرتدیا محکوم شد و حال پای مرگ و دوباره مرگش وسط است، وگرنه با این همه زیبایی محال بود ذوق‌زده نشود. صدای محکم استاد افکار آندیا را به هم زد.
- خانم سابرین‌مری! بار اول از پشت تشخیصتون ندادم، ولی به لطف آگهی‌های دوئل رقابتی و اخبار داغ، چهره‌ی بسیار معروفی در آکادمی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,618
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #25
اول از همه تشکر کنم از این خواننده‌ی عزیزم که همیشه کنارم بوده و فرصت نشده ازش تشکر کنم :)
《Fatemeh》 《Fatemeh》 ، مرسی از همراهیت قشنگم♡
از بقیه تشکر کرده بودم، تو مونده بودی، دیدم نمایه‌ات بسته هست و جایی هم تگت می‌کنم جواب نمی‌دی، گفتم اینجا ازت تشکر کنم تا ببینی :)
اگه نظری درباره رمانم داشتی تو گفتمان آزاد پذیرای نقد سازندت هستم


پوست مرده‌ی لبش را با دندان‌های نیشش کند و با نفس‌های کشدار، حرکات ملایم استاد را دنبال کرد‌. نباید درباره‌ی بی‌قدرت بودنش فکر می‌کرد وگرنه با این همه تنفری که همه از جادوگران داشتند، به ثانیه نکشیده استاد عزیزش قبل از آموزش معجون‌ها لویش می‌داد و سرش بالای دار می‌رفت.
نگاه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,618
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #26
- معجون! نمی‌دونم تا قبل از ورودتون به آرتدیا، چقدر درباره‌ی معجون و طلسم شنیدید! ولی من اینجا بهتون یاد می‌دم معجون، مادر طلسمه و مهد شگفتی!
نمی‌توانست دقیق روی صحبت‌های استاد تمرکز کند، ولی تمام سعیش را می‌کرد نگاه‌های تهدید‌وار دختر رو‌به‌رویی‌اش را که هر پنج دقیقه یک‌بار سرش را به عقب می‌چرخاند و به آندیا نگاه می‌کرد را نادیده بگیرد. چهره‌های هر دو برایش در حدی آشنا بود که یادش بیاید آن پسر مونارنجی در خوابگاه دخترانه مقابل اتاق دختری به نام پائولینا کروپین، ایستاده بود، حالا دقیقاً همراه پائولینا به قصد کُشت جلوی صندلی‌اش کنار هم نشسته‌بودند.
سخنان بعدی استاد نگذاشت تجزیه و تحلیلش را کامل به اتمام برساند:
- معجون امیدساز زندگی هر نژادی می‌تونه باشه.
در حالی که در دستانش دو بطری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,618
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #27
به طور ناگهانی دو دستش را به پهلو باز کرد و در کسری از ثانیه، کل محتویات میز مقابلش بر روی زمین ریختند و قبل از اصابت با زمین، ناپدید شدند. دانش‌آموزان هینی کشیدند و با چشم‌هایی که سوسو می‌زد، به چهره‌ی جذاب و لب‌های بی‌روحش نگاه می‌کردند. لباس بلندش با تق‌تق کفش‌هایش به سمت دیگر سکو همراه شد و در حالی که صاف و با اقتدار قدم می‌زد، بشکنی در هوا زد و ناگهان از وسط میز‌های شاگردانش، ظرف‌های شیشه‌ای که بی‌شباهت به دیگ نبودند، بیرون شکافتند. صندلی‌هایی که چندی قبل اهرمشان کشیده شده و به سمتش چرخیده‌بودند، به حالت قبلی خود برگشتند و این آغاز آشنایی مفصل آندیا و مدی پاتر[18] بود.
استاد در حالی ریه‌هایش پر از هوای ترس شاگردانش بود، لبخندی محو روی لب‌هایش نشست. برخلاف...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,618
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #28
صدای بم مدی، طنینی بینشان انداخت:
- ما یه صحبت خصوصی با این دختره داشتیم!
- خصوصی دنبال یارش نمی‌گرده!
مدی کمی گردنش را کج کرد و با نگاهی جدی، عسلی‌هایش غرق دریای توماس شدند. ستیزی بینشان در جدال بود و آندیا مداخله‌گر.
- اگر خصوصیت درباره‌ی اتفاق صبحه، انقدری مهمش نمی‌دونم که خصوصی اعلامش کنی!
با دقت به بطری‌های روی میز نگاه کرد. یکی از آن‌ها محتوایی قرمز داشت که در قلب بطری، درحال آتش گرفتن بود. به شدت جذبش شد و نوک انگشتان کشیده‌اش را روی انحنای بطری لغزاند و در همان حال، ادامه داد:
- این چه جذابه!
- از صد فرسخی هم میشه هاله‌ی سیاه اطرافش رو تشخیص داد!
نگاهش روی پائولینا سر خورد. صاحب صدا بی‌شک خودش بود. صدایی نازک و زنانه که بی‌شباهت به صدای مولان در انیمیشن خود مولان، نبود. دستش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,618
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #29
آندیا جزو آنهایی بود که نمی‌توانست هاله‌ی اطراف معجون‌ها را ببیند، ولی با این حال مطمئن بود این معجون اصلاً یک معجون خوب نیست.
استاد به یک‌باره مقابل هر چهار نفرشان ظاهر شد و خیلی خونسرد، نگاهی به کف زمین کرد. خیلی زود معجون شروع به جوشیدن کرد و استاد رو به هر چهار نفرشان، آرام غرید:
- کدوم گروه این معجون رو ساخت.
استرس کمی بالا گرفته بود و همین امر باعث شد بار اول متوجه حرف‌های استاد نشوند. کمی که در سکوت گذشت، یکهو انگشت اشاره‌های پائولینا و مدی، درست آندیا را هدف گرفتند.
مضطرب از گوشه‌ی چشم‌های گشادشده‌اش، استاد را پایید. قطره عرقی از پیشانی‌اش سر خورد و تپش منظم قلبش، به‌هم ریخت.
چشم‌های نافذ استاد تا مغز استخوانش را هم می‌دید. پچ‌پچ‌ها بالا گرفته بود و همین باعث مشت شدن دست‌های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,618
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #30
- به این سنگ می‌گند روالف[19]. جزو سخت‌ترین، ولی رایج‌ترین سنگ زینتی توی استفاده از وسایل ماجراجو‌هاست. گرچه ترجیح میدم این‌ها رو معلم سنگ شناسیتون در ماه آینده بهتون توضیح بده، اما تا همین‌جا که بفهمید تولید‌کننده‌اشون الف‌های سطح 7* به بالا هست، براتون کافیه.
سنگ را در دستش تاب داد و روی استند ایستاده به کفه‌ی میز مقابل استاد، گذاشت. آنقدر حرکاتش را نرم انجام می‌داد که دانش‌آموزان مسخ حرکات دستانش بودند.
ظرف حاوی معجونی که آندیا تصادفاً ایجادش کرده بود، میان انگشتان سفید و کشیده‌ی استاد قرار گرفت. ظرف را به آرامی روی سنگ درخشان و آبی روشن کج کرد و طولی نکشید معجون به آرامی روی سنگ ریخت. سنگ شروع به جذب معجون کرد و رنگش به رنگ معجون، بنفش روشن تبدیل شد. دوباره توجه‌ها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا