• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

مطلوب رمان جادوگران تئودور | آل۱۱ کاربر انجمن یک رمان

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,614
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #11
***
مقابل آینه‌ی معلق در هوا که داخل کمدش قرار داشت، ایستاد. با تعجب به موهای نامرتبش که طرف چپش کوتاه‌تر از طرف راستش شده‌ بود، نگاه می‌کرد. شب را با توماس در جدال گذرانده‌ بود و خواب را از چشمانش ربود‌ه‌ بود. پوف بلندی سر داد و یکی از دکمه‌های لمسی از میان چندین دکمه با علامت‌های عجیب رویشان که به دیواره‌ی داخلی کمدش وصل بودند، فشرد. آیینه از کمد غیب شد و سپس در کمد را آهسته بست. سرش را خاراند و به پانسمان دست دیگرش چشم دوخت. اصلاً نمی‌دانست دیشب چه اتفاقی میان او و توماس افتاده‌بود؛ ولی چشم‌هایش مطمئن بود که سرمه را دیده بودند! گرچه با عقلش جور در نمی‌آمد؛ سرمه در ساحل تقسیم‌بندی جادوگر‌ها به آکادمی سالازار در شهر دیگری از قلمروی الف‌ها فرستاده شده‌ بود و امکان خروج از آکادمی برای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,614
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #12
از میان راهروی نسبتاً باریک که در فواصل زیاد از هم در اتاق‌ها مقابل هم قرار گرفته، عبور می‌کرد. در اتاق‌ها یکی در میان قرمز و سیاه بود. مقابل در اتاق بغلی که پسر از آن‌جا خارج شده‌بود، ایستاد. اعداد وارونه‌ی سه رقمی حکم پلاک اتاق را داشت و مانیتوری چسبیده به دیوار کنار در، نشان‌دهنده‌ی افراد حاضر در اتاق بود. روی مانیتور چهار نفر با چهره‌های عجیب را نمایش می‌داد. نگاهی بین چهره‌ها انداخت؛ فقط یک نفر از میانشان چهره‌ی انسان‌گونه داشت، بقیه کاملاً معلوم بود از سیارات دیگر آمده‌اند. یکی از آن فضایی‌ها را یادش می‌آمد؛ پوست سبزی داشت با چشم‌های خیلی کوچک اندازه‌ی دکمه. دماغ نداشت و لب‌هایش مانند پروانه بود و به صورت عمودی لب‌هایش از هم باز می‌شد. او را که اولین بار روی عرشه‌ی کشتی جادوگران...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,614
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #13
غذایش بافتی شبیه به گوشت خوک داشت، ولی در یک ماهی که آنجا سر کرده‌بود، گفته‌بودند که آن نوعی قارچ خوراکی است و صرفاً برای صبحانه سرو می شود. گرچه ظاهرش هم شبیه یک استیک نیمه‌پخت آبدار بود. به سبزیجات رنگارنگ کنار قارچش دست نزد، مدتی بود که آن‌ها را دوست نداشت. دکمه‌ی کوچک و دستی زیر میز را فشرد و قسمتی از روی میزی که پشتش قرار داشت، آهسته باز شد و یک لیوان پر، با محتوای رنگی بنفش و آبی، از میز بیرون آمد. لبخندی کم‌رنگ روی لب‌هایش نقش بست؛ عاشق این قسمت از صبحانه بود‌. لیوان کمر باریک را برداشت و با ولع، لبه‌ی طلایی‌رنگ لیوان را به لب‌های درشت و سرخ‌رنگش تکیه داد و تمام آن نوشیدنی ناشناخته را سر کشید. گوارای وجودش از خنکی و شیرینی نوشیدنی، جانی تازه می‌گرفت. نیازی به قورت دادن جرعه‌ها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,614
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #14
اگر رزومه‌ی جادوگریش نبود هیچکس حتی فکرش را هم نمی‌کرد که آندیا ممکن است سابرین‌مری باشد. خودش هم نمی‌دانست چرا وارد این جهان دور از زمین شد و درست در مکانی مملو از جادوگران، فرود آمد. سرش را به طرفین تکان داد تا خاطرات گذشته‌ی نه چندان دورش، از ذهنش فاصله بگیرند. نامطمئن قدم‌هایش را به سمت ورودی بزرگ کاخ عدل هدایت کرد. دو نگهبان زره‌پوشی که در سازه‌های کوچک کنار در ورودی قرار داشتند، نگاهی به آندیا کردند. پنج پله‌ی عریض ورودی را طی کرد و نگاهی به چهره‌ی نگهبان‌هایی با نیمه بدن حیوان_انسان، کرد. ضربانش به تلاطم افتاد و دست‌هایش را مشت کرد. هنوز دیدن آن‌ها برایش چنان عادی نبود؛ سر و گردن عضلانی و انسانی داشتند با کلاه‌خود‌هایی که گیسوان بلند موهایشان را پوش می‌داد. نیمه‌ی پایین بدنشان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,614
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #15
پله‌هایش مانند پله‌های خوابگاهشان بود؛ معلق روی هوا و مثل اسکیت‌برد بدون چرخ!
ریه‌هایش را پر از باد کرد و با یک بازدم همه‌اش را بیرون فرستاد. سرش را چندباری برای اطمینان دادن به خودش تکان داد و سوارش شد. پله، آرام از کناره‌ی پلکان فاصله گرفت و به وسطش آمد و آهسته شروع به بالا رفتن کرد. مارپیچ را طی و مقابل دری قطور و بلند رسید. دری قهوه‌ای‌رنگ با دستگیره‌های سبز. کم‌کم داشت حالش از رنگ سبز و قرمز و سیاه، به‌هم می‌خورد.
نفسش را فوت کرد و چشمش را به سقف دوخت، طرح یک بچه‌ی بدون لباس با بال‌هایی بزرگ و سفید در آسمانی به رنگ آبی، نقاشی شده بود. شانه‌هایش را بالا انداخت و نیم‌نگاهی به مجسمه‌های دو فرشته‌ی پنج متری و بزرگ کنار در، کرد. بی‌توجه به بال‌ راست فرشته‌ی سمت راست در و بال چپ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,614
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #16
بی‌توجه به حرف آندیا، لبخند رضایت‌بخش و مرموزی روی لب‌هایش نقش بست، آرام و مطیعانه برگ‌ها را کنار گذاشت و دستی به موج تل افتاده روی شانه‌اش کشید.
- دوست دارم بدونم چرا چشم‌های تو سبز نیست!
عرق سرد پشت کمرش نشست. دست‌هایش یخ کرده بود و ضربان قلبش بالای هزار می‌زد.
- همون اتفاقات ژنی و اینا!
لبخندش دندان‌نما شد. گویا که سرگرم شده باشد، آرنج دو دستش را روی صفحه‌ی شفاف و کرمی‌رنگ میز، تکیه داد و زاویه‌ی فکش را روی کف دستانش گذاشت. خودش را کمی به جلو مایل کرد و کاملاً به دستانش تکیه داد.
با لحن سرگرم‌کننده‌ و جوری که انگار اوضاع تحت کنترلش است، گفت:
- واضحه که اهل اینجا نیستی، ما توی آرتدیا اصطلاحات ژنی نداریم! با این‌که علممون از باقی سیارات پیشرفته‌تره!
لبخند ضایع دیگری زد و قطره عرقی از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,614
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #17
گلوی خشکش را سعی در تر کردن با آب دهانش، داشت. مضطرب و حق‌به‌جانب، سریع کلمات را ادا کرد:
- فرض کنیم من دروغ گفته باشم که سابرین‌مری‌ام، رزومه‌ام که دروغ نمیگه!
ناخن‌هایش را محکم به کف دستش می‌فشرد، قفسه‌ی سینه‌اش بالا و پایین می‌شد و زیر چشمان سبز و سلطه‌جوی مدیر، احساس حقارت می‌کرد.
- درسته، پس یه سابرین‌مری که جزو قدرتمند‌ترین خاندان‌های جادوگریه، می‌خواد دوئل رو ملغا کنه؟
سخنانش میخ شدند و در مغز و قلبش فرو رفتند. لب‌هایش را به زحمت روی هم فشرد و گوشت داخلی لبش را کند. مدیر چشمانش را باریک کرده بود و سعی داشت هیچ یک از حرکات آندیا از زیر چشمانش در نرود. دستانش را مجدد به جلو حایل کرد و سرش را کمی کج کرد. موج تلش از شانه، سر خورد.
- من فقط حس می‌کنم شرایط روحی خوبی برای دوئل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,614
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #18
مدیر دست به سینه شد و با لذت به چهره‌ی ترسیده‌ی آندیا خیره شد. از جادوگر‌ها خوشش نمی‌آمد، ولی آندیا برایش جالب بود! کمی در سکوت به هم نگاه کردند و در آخر خنده‌ی مدیر، سکوت بینشان را شکست. آندیا مسخ‌شده نگاهش می‌کرد؛ واقعاً زیبا‌تر از او هم وجود داشت؟
دستش را مقابل لب‌هایش را گرفت تا مانع خنده‌ی طولانیش شود. شانه‌هایش می‌لرزید و کمی نیز خم شده بود. کفش‌هایش پاشنه داشتند و آندیایی که خودش قدی بلند نسبت به سایر دختران هم‌سن و سالش داشت، مجبور بود سرش را بالا بگیرد و به چهره‌ی زیبای مدیر نگاه کند. نمی‌دانست چهکند و فقط با دهان باز و متعجب به خنده‌های مدیر چشم دوخته‌بود. مدیر میان خنده‌هایش گفت:
- نگران نباش، بیماری الف‌ها متفاوت‌تر از شما انسان‌هاست! پس قرار نیست تو رو بکشیم.
وقتی خنده‌اش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,614
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #19
چند بار پشت سر هم پلک زد و قطرات اشکش روی خط‌به‌خط کتاب ریخت. دماغش را بالا کشید و به این نتیجه رسید، متوجه منظور این کتاب نمی‌شود و همه چیز به ریشه‌اش بر می‌گشت؛ او یک جادوگر نبود تا درک کند درباره‌ی جادوگران چه نوشته‌اند. نفسی عمیق کشید و به بالا نگاه کرد. نوک‌های بال مجسمه‌ی دو فرشته که به هم چسبیده بودند، برایش جالب نبود. حتی نمی‌فهمید این دو مجسمه کنار در یک مدیر الف، چه می‌کنند! لبش را به دندان کشید و کتاب را بست. ترجیح می‌داد از این‌جا خارج شود و بعد دوباره روی نوشته‌ها تمرکز کند. اگر جواب‌گو نبود، فقط یک راه برایش باقی می‌ماند. کتاب را به کوله‌اش برگرداند و آویزه‌ی پشتش کرد. از پلکان‌ها پایین رفت و قدم‌هایش را به سمت خروجی تند کرد. از در خارج شد و به سمت فضای سرسبزی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

آل۱۱

مدیریت چت
پرسنل مدیریت
مدیریت چت
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
638
پسندها
7,614
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #20
بی‌حوصله خم شد تا کتاب را بردارد، که چشم‌هایش روی جلد کتاب میخ ماند. (دست زدن، ممنوع!) چشم‌هایش هر لحظه بیشتر گشاد می‌شد و ضربان قلبش به اوجش رسید. مگر همین الان پاره‌اش نکرد. سریع از کتاب فاصله گرفت و تلویی خورد و نقش بر زمین شد. چشم‌هایش هنوز از روی کتاب کنار نرفته بود. دهانش خشک شد و عرق سردی روی ستون فقراتش نشست. پس کتابی که پاره کرده بود، کدام کتاب بود؟
با این فکر سرش را به سمت کتاب پاره روی زمین چرخاند و با عجله بلند شد و به سمتش دوید. در مسیر دویدنش چیزی نمانده بود تا چندبار زمین بخورد. کلاه جادوگری‌اش از سرش افتاد و خودش را به کتاب رساند. صفحات تکه پاره شده‌ی کتاب را برداشت و در کمال تعجب دید، نوشته شده‌اند. نوشته‌ها درباره‌ی نقات قوت و آموزش جادوگری بود. نفس‌هایش کش‌دار شده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا