- تاریخ ثبتنام
- 11/10/22
- ارسالیها
- 656
- پسندها
- 8,056
- امتیازها
- 24,973
- مدالها
- 16
- سن
- 21
سطح
16
- نویسنده موضوع
- #11
***
مقابل آینهی معلق در هوا که داخل کمدش قرار داشت، ایستاد. با تعجب به موهای نامرتبش که طرف چپش کوتاهتر از طرف راستش شده بود، نگاه میکرد. شب را با توماس در جدال گذرانده بود و خواب را از چشمانش ربوده بود. پوف بلندی سر داد و یکی از دکمههای لمسی از میان چندین دکمه با علامتهای عجیب رویشان که به دیوارهی داخلی کمدش وصل بودند، فشرد. آیینه از کمد غیب شد و سپس در کمد را آهسته بست. سرش را خاراند و به پانسمان دست دیگرش چشم دوخت. اصلاً نمیدانست دیشب چه اتفاقی میان او و توماس افتادهبود؛ ولی چشمهایش مطمئن بود که سرمه را دیده بودند! گرچه با عقلش جور در نمیآمد؛ سرمه در ساحل تقسیمبندی جادوگرها به آکادمی سالازار در شهر دیگری از قلمروی الفها فرستاده شده بود و امکان خروج از آکادمی برای...
مقابل آینهی معلق در هوا که داخل کمدش قرار داشت، ایستاد. با تعجب به موهای نامرتبش که طرف چپش کوتاهتر از طرف راستش شده بود، نگاه میکرد. شب را با توماس در جدال گذرانده بود و خواب را از چشمانش ربوده بود. پوف بلندی سر داد و یکی از دکمههای لمسی از میان چندین دکمه با علامتهای عجیب رویشان که به دیوارهی داخلی کمدش وصل بودند، فشرد. آیینه از کمد غیب شد و سپس در کمد را آهسته بست. سرش را خاراند و به پانسمان دست دیگرش چشم دوخت. اصلاً نمیدانست دیشب چه اتفاقی میان او و توماس افتادهبود؛ ولی چشمهایش مطمئن بود که سرمه را دیده بودند! گرچه با عقلش جور در نمیآمد؛ سرمه در ساحل تقسیمبندی جادوگرها به آکادمی سالازار در شهر دیگری از قلمروی الفها فرستاده شده بود و امکان خروج از آکادمی برای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر