• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های کلاف ذهن | آمین کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع آینهـ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 7
  • بازدیدها 256
  • کاربران تگ شده هیچ

آینهـ

مدیر بازنشسته + شاعر آزمایشی
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
16/10/22
ارسالی‌ها
100
پسندها
1,062
امتیازها
6,353
مدال‌ها
7
سن
19
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
بسمـ رب النور
نام دلنوشته: کلاف ذهن
نویسنده: آمین

***

دیباچه:
پدرم می‌گفت: فکر من در لابه لای رویاهای خام می‌پلکد.
مادرم می گفت: فکر من در پی آن است که چرا پسر بقال موهایش را تراشیده است؟
برادرم می‌گفت: فکر من خواب است و با خیال بی‌خیالم همبازی است
فکر من کجاست؟
من فکرم را میان برگ‌های حیاط می‌بینم؛
میان خشت‌های باران خورده‌ی دیوار
میان خاک سرد و غمگین نژند
فکر من با عطر گل یاس متولد شده است
و با جوانه‌های کوچک ریحان جان گرفته است.
اما یاس ما خشکیده است و گربه‌ی ل**ب دیوار پا بر روی تمام ریحان‌ها گذاشته است!
فکر من میان تناقض‌ها، پوچ مانده است
فکر من هرگز به فردا نیندیشید و امروز را با تمام وجود حس کرد.
فکر من رویابافی نکرد و برای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : آینهـ

SparK

مدیر بازنشسته ادبیات + ناظر آزمایشی ترجمه
ناظر آزمایشی ترجمه
تاریخ ثبت‌نام
10/7/19
ارسالی‌ها
423
پسندها
10,215
امتیازها
27,613
مدال‌ها
22
سطح
19
 
  • #2
•| بسم رب القلم |•


آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg





نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

آینهـ

مدیر بازنشسته + شاعر آزمایشی
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
16/10/22
ارسالی‌ها
100
پسندها
1,062
امتیازها
6,353
مدال‌ها
7
سن
19
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
روستا

در روستای کوچک ما کسی فکر نمی‌کرد!
همه پا بر روی خط زندگی نیاکانشان می‌گذاشتند
و اذهان پیچیده شده در بقچه‌های وصله‌دار میان تشک‌ها خوابیده بودند.
در روستای ما هیچ دوراهی وجود نداشت؛
راه‌ها همه از پیش تعیین شده بود.
دختران روستای ما همه ساده بودند و نگاهشان تنها پینه‌ی دستان مادرشان را می‌دید!
در کلاس درس همه جمله ی بابا آب داد را از بر بودند
کسی فکر نمی کرد بابا چرا آب داد؟ چگونه آب داد!
در روستای ما...
و چقدر اولین حس‌ها خطر ناکند
حس اولین فکر ، اولین فکر کردن
و من فکر می‌کنم چرا کوچه‌های روستای ما هر روز تنگ‌تر از دیروز می‌شود؟
و چرا حس می‌کنم باید رفت؟
باید جور دیگر دید!؟
 
امضا : آینهـ

آینهـ

مدیر بازنشسته + شاعر آزمایشی
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
16/10/22
ارسالی‌ها
100
پسندها
1,062
امتیازها
6,353
مدال‌ها
7
سن
19
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
نفرین

صدا نیست
گویا این شهر نفرین شده است
و از تپش تنهایی، قلب‌ها مسکوت است
از پنجره سیاهی شهر پیداست؛ سیاهی افکار درهم پیچیده شده!
امشب بی‌هیچ صدا خاطره‍‌ها خواهند رفت
و ذهن‌ها تهی خواهد شد

چه چیزی این حجم تو خالی را پر خواهد کرد؟!
 
امضا : آینهـ

آینهـ

مدیر بازنشسته + شاعر آزمایشی
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
16/10/22
ارسالی‌ها
100
پسندها
1,062
امتیازها
6,353
مدال‌ها
7
سن
19
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
آخرین

ظهر می‌رفت
و من به آواز کلاغ، زیر آفتاب، بر روی چنار، گوش می‌سپردم
و برگ با حجم خالی باد می‌رفت به سراغ غروب
و من به آواز تقدیر که میان فصول، رق*ص‌کنان می‌گشت بی‌اعتنا بودم
من ذهنم را به سمت روستای رویا سوق می‌دادم
من از شهر حقیقت فراری بودم
من از پیچیدگی شهر هراسان بودم
و سادگی روستا سبد آرامش را به دستان پر اضطرابم هدیه می‌کرد
و ذهنم دائم از من می‌پرسید: تاکی؟ تا کی فرار؟
و من به پایان می‌اندیشیدم
به آخرین آواز
آخرین رق*ص
آخرین رویا
آخرین حقیقت

و آخرین فرار...
 
امضا : آینهـ

آینهـ

مدیر بازنشسته + شاعر آزمایشی
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
16/10/22
ارسالی‌ها
100
پسندها
1,062
امتیازها
6,353
مدال‌ها
7
سن
19
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
میان ابروان کوه

صفحه‌ی نقاشی من، آسمان، از میان ابروان کوه نمایان است
هر طرف بر بوم، نقاشی من نمایان است
" کرکسی در قفس در کنار زنی زیبا"
"مردی بسته شده به درخت در حال دعا"
"غنچه ای که در گوش علف راز طبیعت می خواند"
"کبکی که از راه رفتن بر روی برف واهمه دارد"
بر نقاشی من احساسات جاری‌ست
تصاویر بر آسمان در حال حرکتند
و هیچ یک به سقوط فکر نمی‌کنند.
کسی نیست در این میان
که پند بگوید
که عقل را بیدار کند
و ذهن را به سوی منطق سوق دهد
نقاشی‌های من آزادند
قفسی نیست.
 
امضا : آینهـ

آینهـ

مدیر بازنشسته + شاعر آزمایشی
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
16/10/22
ارسالی‌ها
100
پسندها
1,062
امتیازها
6,353
مدال‌ها
7
سن
19
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
آیینه

من کجا هستم؟
میان شهر آیینه‌ها؟
آیینه تا کجای درون مرا خواهد یافت؟ نمایان خواهد کرد؟
یا آیینه نیز مانند تمام آدمیان ظاهر مرا به فردا نشان خواهد داد؟
من از فردا می‌ترسم
اگر فردا مرا ببیند؟
اگر ظاهرم را ببیند؟
من از تمام آیینه های ظاهر بین می‌ترسم
من از تمام فکر های آیینه پرست می‌ترسم
من از فردای قاضی می‌ترسم.
کاش قضاوت از جنس آیینه نباشد!
 
امضا : آینهـ

آینهـ

مدیر بازنشسته + شاعر آزمایشی
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
16/10/22
ارسالی‌ها
100
پسندها
1,062
امتیازها
6,353
مدال‌ها
7
سن
19
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
حرمان

او دستم را می‌گیرد
و بر شانه‌های پیرمردی،
که نگاهش رو به مقصدی نامعلوم است، می‌گذارد.
او مرا به سوی هیچ سوق می‌دهد.
و از تلاطم کلمات تیغ
و ذهن‌هایی احاطه شده با حصارهای ستیغ،
می‌تاراند.
و امان از چشمانم! که از خاکستر افکار
به سیاهی یک برهوت عادت نمی‌کنند.
امان از جسمی که توان صنع یک حیات،
حتی پشت هیچ را ندارد!
و امان از ذهنی؛
که آرزوهایش را، به باد حرمان، سپرده است
و خود، جنون‌آمیز، گذشته را

طی می‌کند!
 
امضا : آینهـ

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 3)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا