فال شب یلدا

شاعر‌پارسی اشعار نیما یوشیج

  • نویسنده موضوع Hilary
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 45
  • بازدیدها 1,538
  • کاربران تگ شده هیچ

Arsin

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
  • #31
به شب آویخته مرغ شباویز

مدامش کار رنج افزاست ، چرخیدن

اگر بی سود می چرخد

وگر از دستکار شب

درین تاریکجا ، مطرود می چرخد

به چشمش هر چه می چرخد

چو او بر جای

زمین ، با جایگاهش تنگ

و شب ، سنگین و خونالود ، برده از نگاهش رنگ

و جاده های خاموش ایستاده

که پای زنان و کودکان با آن گریزانند

چو فانوس نفس مرده

که او در روشنایی از قفای دود می چرخد

ولی در باغ می گویند

به شب آویخته مرغ شباویز

به پا ، زآویخته ماندن

بر این بام کبود اندود می چرخد

((نیما یوشیج))
 
امضا : Arsin

Arsin

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
  • #32
جز من شوریده را كه چاره نیست

بایدم تا زنده ام در درد زیست

عاشقم من ، عاشقم من ، عاشقم

عاشقی را لازم آید درد و غم

راست گویند این كه : من دیوانه ام

در پی اوهام یا افسانه ام

زان كه بر ضد جهان گویم سخن

یا جهان دیوانه باشد یا كه من

((نیما یوشیج))
 
امضا : Arsin

Arsin

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
  • #33
بر سر قایقش اندیشه کنان قایق بان

دائماً میزند از رنج سفر بر سر دریا فریاد

اگرم کشمکش موج سوی ساحل راهی میداد

سخت طوفان زده روی دریاست

نا شکیباست به دل قایق بان

شب پر از حادثه دهشت افزاست
بر سر ساحل هم لیکن اندیشه کنان قایق بان

نا شکیباتر بر می شود از او فریاد

کاش بازم ره بر خطه ی دریای گران می افتاد

((نیما یوشیج))
 
امضا : Arsin

Arsin

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
  • #34
پاسها از شب گذشته است

میهمانان جای را کرده اند خالی

دیرگاهی است

میزبان در خانه اش تنها نشسته

در نی آجین جای خود بر ساحل متروک میسوزد اجاق او

اوست مانده

اوست خسته

مانده زندانی به لبهایش

بس فراوان حرفها اما

با نوای نای خود در این شب تاریک پیوسته

چون سراغ از هیچ زندانی نمی گیرند

میزبان در خانه اش تنها نشسته

((نیما یوشیج))
 
امضا : Arsin

Arsin

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
  • #35
می تراود مهتاب

می درخشد شب تاب

نیست یک دم شکند خواب به چشم کس ولیک

غم این خفته ی چند

خواب در چشم ترم می شکند

نگران با من استاده سحر

صبح می خواهد از من

کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را

در جگر لیکن خاری

از ره این سفرم می شکند

نازک آرای تن ساق گلی

که به جانش کشتم

و به جان دادمش آب

ای دریغا به برم می شکند

دست ها می سایم

تا دری بگشایم

بر عبث می پایم

که به در کس آید

در و دیوار به هم ریخته شان

بر سرم می شکند
می تراود مهتاب

می درخشد شب تاب

مانده پای آبله از راه دراز

بر دم دهکده مردی تنها

کوله بارش بر دوش

دست او بر در ، می گوید با خود

غم این خفته چند

خواب در چشم ترم می شکند

((نیما یوشیج))
 
امضا : Arsin

Arsin

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
  • #36
بودم به کارگاه جوانی

دوران روزهای جوانی مرا گذشت

در عشق های دلکش و شیرین

شیرین چو وعده ها

یا عشق های تلخ کز آنم نبود کام

فی الجمله گشت دور جوانی مرا تمام
آمد مرا گذار به پیری

اکنون که رنگ پیری بر سر کشیده ام

فکری است باز در سرم از عشق های تلخ

لیک او نه نام داند از من نه من از او

فرق است در میانه که در غره یا به سلخ

((نیما یوشیج))
 
امضا : Arsin

Arsin

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
  • #37
شب همه شب شکسته خواب به چشمم

گوش بر زنگ کاروانستم

با صداهای نیم زنده ز دور

هم عنان گشته هم زبان هستم

جاده اما ز همه کس خالی است

ریخته بر سر آوار آوار

این منم مانده به زندان شب تیره که باز

شب همه شب

گوش بر زنگ کاروانستم


((نیما یوشیج))
 
امضا : Arsin

Arsin

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
  • #38
من چهره ام گرفته

من قایقم نشسته به خشکی

با قایقم نشسته به خشکی

فریاد می زنم

وامانده در عذابم انداخته است

در راه پر مخافت این ساحل خراب

و فاصله

است آب

امدادی ای رفیقان با من

گل کرده است پوزخندشان اما

بر من

بر قایقم که نه موزون

بر حرفهایم در چه ره و رسم

بر التهابم از حد بیرون

در التهابم از حد بیرون

فریاد بر می آید از من

در وقت مرگ که با مرگ

جز بیم نیستیّ وخطر نیست

هزّالی و

جلافت و غوغای هست و نیست

سهو است و جز به پاس ضرر نیست

با سهوشان

من سهو می خرم

از حرفهای کامشکن شان

من درد می برم

خون از درون دردم سرریز می کند

من آب را چگونه کنم خشک ؟

فریاد می زنم

من چهره ام گرفته

من قایقم نشسته به خشکی

مقصود من ز حرفم معلوم بر

شماست

یک دست بی صداست

من ، دست من کمک ز دست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arsin

Arsin

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
  • #39
هنوز از شب دمی باقی است

می خواند در او شبگیر

و شب تاب ، از نهان جایش

به ساحل می زند سوسو

به مانند چراغ من که

سوسو می زند در پنجره ی من

به مانند دل من که هنوز از

حوصله وز صبر من باقی است در او

به مانند خیال عشق تلخ من که می خواند

و مانند چراغ من که سوسو می زند

در پنجره ی من

نگاه چشم سوزانش امیدانگیز با من

در این تاریک منزل می زند سوسو

((نیما یوشیج))
 
امضا : Arsin

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #40
می‌تراود مهتاب


می‌درخشد شبتاب


نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک


غم این خفته‌ی چند


خواب در چشم ترم می‌شکند






نگران با من استاده سحر


صبح می‌خواهد از من


کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر


در جگر خاری لیکن


از ره این سفرم می‌شکند






نازک‌آرای تن ساق گلی


که به جانش کشتم


و به جان دادمش آب


ای دریغا به برم می‌شکند






دست‌ها می‌سایم


تا دری بگشایم


به عبث می‌پایم


که به در کس آید



در و دیوار به هم ریخته‌شان


بر سرم می‌شکند






می‌تراود مهتاب


می‌درخشد شبتاب


مانده پای‌آبله از راه دراز


بر دم دهکده مردی تنها


کوله‌بارش بر دوش


دست او بر در، می‌گوید با خود:



غم این خفته‌ی چند


خواب در چشم ترم می‌شکند
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا