فال شب یلدا

شاعر‌پارسی اشعار نیما یوشیج

  • نویسنده موضوع Hilary
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 45
  • بازدیدها 1,538
  • کاربران تگ شده هیچ

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #41
خانه‌ام ابریست


یکسره روی زمین ابری ست با آن


از فراز گردنه خرد و خراب و م**س.ت



باد می‌پیچد


یکسره دنیا خراب از اوست


و حواس من!



آی نی زن که تو


را آوای نی برده ست دور از ره کجایی؟



خانه‌ام ابریست اما


ابر بارانش گرفته ست



در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم،


من به روی آفتابم


می برم در ساحت دریا نظاره



و همه دنیا خراب و خرد از باد است


و به ره، نی زن که دائم می‌نوازد نی، در این دنیای ابراندود


راه


خود را دارد اندر پیش
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #42
من به راه خود باید بروم


کس نه تیمار مرا خواهد داشت


در پر از کشمکش این زندگی حادثه بار


گرچه گویند نه


اما


هرکس تنهاست



آن که می‌دارد تیمار مرا، کار من است


من نمی‌خواهم درمانم اسیر


صبح وقتی که هوا شد روشن


هرکسی خواهد دانست و بجا خواهد آورد مرا



که در این پهنه‌ور آب،


به چه ره رفتم و از بهر چه‌ام بود عذاب
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #43
آن گل زودرس چو چشم گشود


به لب رودخانه تنها بود



گفت دهقان سالخورده که : حیف که چنین یکه بر شکفتی زود


لب گشادی کنون بدین هنگام


که ز تو خاطری نیابد


سود



گل زیبای من ولی مشکن


کور نشناسد از سفید کبود


نشود کم ز من بدو گل گفت


نه به بی موقع آمدم پی جود



کم شود از کسی که خفت و به راه


دیر جنبید و رخ به من ننمود



آن که نشناخت قدر وقت درست


زیرا این طاس لاجورد چه جست؟
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #44
ترا من چشم در راهم


شباهنگام


که می‌گیرند در شاخ تلاجن سایه‌ها رنگ سیاهی


وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم



ترا من چشم در راهم


شباهنگام

در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند



در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام


گرم یاد آوری یا نه


من از یادت نمی کاهم


ترا من چشم در راهم
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #45
«ری را»... صدا می‌آید امشب


از پشت « کاچ» که بند آب


برق سیاه تابش تصویری از خراب


در چشم می‌کشاند



گویا کسی است که می‌خواند


اما صدای آدمی این نیست


با نظم هوش ربایی من


آوازهای آدمیان را شنیده ام


در گردش شبانی سنگین؛



زاندوه های من


سنگین تر


و آوازهای آدمیان را یکسر


من دارم از بر



یکشب درون قایق دلتنگ


خواندند آنچنان؛


که من هنوز هیبت دریا را


در خواب


می بینم


ری را. ری را...
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #46
من ندانم با که گویم شرح درد


قصه رنگ پریده، خون سَرد



هرکه با من همره و پیمانه شد


عاقبت شیدا دل و دیوانه شد



قصه‌ام عشاق را دلخون کند


عاقبت خواننده را مجنون کند



آتش عشق ست و گیرد در کسی


کاو، ز سوز عشق می‌سوزد بسی...
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا