- ارسالیها
- 639
- پسندها
- 6,636
- امتیازها
- 21,973
- مدالها
- 11
- نویسنده موضوع
- #21
وارد سالن غذاخوری شدیم؛ یک سالن بزرگ مستطیلی شکل که در یک ردیف طولی پنجرههای بزرگ که با پردههای حریر زرشکی رنگ آویخته شده بودند قرار داشت و در وسط سالن پُر بود از میزهای دایرهای و مربعی شکل که به همراه نینا روی یکی از میزهای دایرهای شکل چهار نفره نشستیم و همان مستخدم عجیب که هماکنون فامیلش را به یاد آورده بودم خانم عامری بود و همراه با یک دفترچه و خودکار مقابلمان ایستاد و گفت:
- بفرمایید چی میل دارید؟
یکی از مِنوهای روی میز را به نینا دادم و یکی را خودم برداشتم و بعد از نگاه کوتاه و گذرایی که به مِنو انداختم پاسخ دادم:
- لطفاً پنیر محلی به همراه مخلفات و چای شیرین بیارید.
دخترک شروع به نوشتن کرد و منتظر به نینا خیره شد که نینا هم بعد از مکث کوتاهی پاسخ داد:
- برای من هم همین رو...
- بفرمایید چی میل دارید؟
یکی از مِنوهای روی میز را به نینا دادم و یکی را خودم برداشتم و بعد از نگاه کوتاه و گذرایی که به مِنو انداختم پاسخ دادم:
- لطفاً پنیر محلی به همراه مخلفات و چای شیرین بیارید.
دخترک شروع به نوشتن کرد و منتظر به نینا خیره شد که نینا هم بعد از مکث کوتاهی پاسخ داد:
- برای من هم همین رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش