متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان نقاب هرماس | ادوارد کاربر انجمن یک رمان

Edward

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
446
پسندها
12,305
امتیازها
31,113
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
نقاب هرماس
نام نویسنده:
ادوارد
ژانر رمان:
#معمایی #جنایی #روانشناختی
کد رمان: ۵۳۳۶
ناظر: ☆هیرو☆ 20-hasti


IMG_20230814_160917_625.jpg

خلاصه:

میکائیل که از نیروی پلیس شیکاگو اخراج شده. به شغل کارآگاه خصوصی روی می آورد؛ اما چون کارآگاه چندان خوبی نیست و پرونده های زیادی ندارد شغل او جوابگوی بدهیش به‌شخصی به نام توماس( که یک کلاپ دار است) نیست. او مجبور می شود طی یه هفته بدهی خود را با او صاف کند. در همین زمان از یک کارفرمای مشکوک یک تلفن و مقدار زیادی پول دریافت می‌کند...



چند مورد درباره‌ی شیوع روایت داستان:

۱. نوع روایت داستان سوم شخص می باشد.

۲. خط اصلی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

*chista*

مدیر بازنشسته
سطح
21
 
ارسالی‌ها
711
پسندها
11,469
امتیازها
28,373
مدال‌ها
25
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

[COLOR=rgb(184, 49...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Edward

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
446
پسندها
12,305
امتیازها
31,113
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #3
پرونده ی اول : قفس مخفی



فصل اول


میکائیل : دروغ و حقیقت رو گاهی فقط
باور ما تعیین می کنه نه واقعیت ها



تق... تق... . صدای چکیدن آب از یک لوله ی باریک بر روی زمین بتنی در گوش هایش می پیجید و آهسته ذهنش او را به سوی هوشیاری سوق می‌داد، احساس کرد روی یک تکه یخ دراز کشیده، گردنش تیر کشید و باعث شد چشمان سوزناکش را اهسته باز کند وخود را در فضایی نیمه تاریکی بیابد، در واقع در یک راهروی تنگ که دسته لوله‌های بزرگ و کوچک سقف و قسمتی از دیواره خاکستری آن را پوشانده بود. به نظر می آمد داخل موتورخانه باشد اما چگونه از این جهنم سر در آورده بود؟نشست و پشت گردن دردناکش را مالید. آن مردک پست فطرت او را در تله انداخته بود. اما چرا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Edward

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
446
پسندها
12,305
امتیازها
31,113
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #4
دست خود را به زمین گرفت و آهسته روی پاهای ضرب دیده اش که حس دو تکه چوب خشک شده را داشت ایستاد و با دستان خود خاک لباسش را تکاند. که متوجه ی یک آدمس صورتی که به آستین کاپشن چسبیده بود شد و از ناراحتی آه کشید تازه لباس های خود را چند ساعت پیش عوصل کرده بود، اما که حالا به لطف یک قلدر بی مغز باید دوباره کاپشن محبوبش را به خشک شویی می برد. دندان هایش را روی هم سابید زندگی واقعا مزخرف بود. با ناراحتی در حالی که لنگ می زد از کوچه بیرون زد و به مسیر خود ادامه داد. تقریبا یک بلوک با خانه اش فاصله داشت که آن را با بدنی گرفته کورمال کور مال طی کرد. وقتی که بالاخره به نزدیکی محل زندگیش رسید، متوجه آقای گریسون شد که با آن هیکل لاغر خمیده اش و شکم گردش که کم مانده بود دکمه های بی رنگ پیراهن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Edward

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
446
پسندها
12,305
امتیازها
31,113
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #5
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
اگر نظری دارید بگید؟
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Edward

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
446
پسندها
12,305
امتیازها
31,113
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #6
تلفن که کنار مبل سه نفره، روی یک میز کوچک زرد قرار داشت زنگ خورد. میکائیل بی آن که به خود زحمت بلند شدن بدهد دستش را دراز کرد و گوشی تلفن را از بالای سر خود برداشت و کنار گوشش گرفت. بی حوصله گفت:
- بله
صدای کلفت و خش داری گفت:
- کاراگاه خصوصی میکائیل واکر؟
میکائیل بی حوصله جواب داد:
- بله خودم هستم چه‌طور می‌تونم کمکتون کنم؟
صدای پشت تلفن مکثی کرد و در همین زمان زنگ خانه میکائل زده شد. میکائیل سر خود را بالا آورده به در نگاه کرد صدای پشت خط گفت:
- لطفاً برید و در رو باز کنید؟
چهره‌ی میکائیل در هم فرو رفت! منظور او دقیقاً چه بود؟ می خواست تلفن را قطع کند که به یاد وضعیت بد مالیش افتاد. متأسفانه او در وضعیتی بود که حتی نمی‌توانست یک پرونده از دست بدهد. پس ناچار تصمیم گرفت به آن شخص...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Edward

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
446
پسندها
12,305
امتیازها
31,113
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #7
چشمانش از دیدن اسکناس هایی که مرتب کنار هم داخل آن چیده شده بود تا انتها باز شد و نفس کشیدن را از یاد برد. انگشتانش بر روی گوشی تلف زرد رنگ فشرده شد به سختی زبانش را که چون چوب در دهانش خشک شده بود تکان داد و به شخص پشت خط گفت:
- دقیقاً باید چه چیزی رو حل کنم که برای من چنین مبلغی فرستادی؟
احساس کرد شخص پشت تلفن آهسته به او می‌خندد، اما لرزش خنده در صدایش نبود:
- این فقط یک سوم از دستمزد توئه وقتی شخصی رو که می‌خوام برام گیر بیاری دو برابر این پول رو بهت پرداخت می کنم
دوبرابر این پول؟ آب دهانش را قورت داد همین میزان نیز برای پرداخت بدهی که توماس بیش‌تر از کافی بود که این قضیه را به شدت بو دار می کرد.
میکائیل به پشتی کاناپه تکیه داد و گفت:
- از من می‌خوای کی رو برات گیر بیارم آدم‌ربا،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Edward

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
446
پسندها
12,305
امتیازها
31,113
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #8
کارتن را روی میز گذاشت و به داخل بسته نگاه دقیقی انداخت و یک پاکت، میان حد دیواره کارتن و دسته های اسکناس پیدا کرد پاکت را بیرون کشید و به پشت و روی سفید آن نگاه کرد خیلی سبک بود در آن را باز نمود و تکه ای کاغذ همراه با یک جسم فلزی مستطیلی شکل که طول آن به دو بند انگشت می رسید پشت آن یک گیره قرار داشت و روی آن یک بارکد مشکی حک شده بود. ابروی شکسته‌اش بالا رفت و تای کاغذ را باز کرد بر خلاف انتظارش چیز زیادی در آن نوشته نشده بود تنها یک آدرس بود نزدیک اسکله، اسم « رایمون» که باید او را پیدا می‌کرد و یک جمله‌ی تاکیدی که سنجاق مهم است و باید به دنبال خود به آن آدرس بیاورد. میکائیل دندان هایش را روی هم سابید و از سر عصبانیت پوزخند زد این واقعاً مسخره بود. چه‌طور باید فقط از روی یک اسم یک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Edward

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
446
پسندها
12,305
امتیازها
31,113
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #9
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
:458163-cdc46d836b862581c9eadd9fea1d090d:
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Edward

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
446
پسندها
12,305
امتیازها
31,113
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #10
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

عقب
بالا