متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان نقاب هرماس | ادوارد کاربر انجمن یک رمان

Edward

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
442
پسندها
12,231
امتیازها
31,113
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #11
پسر آهسته گفت:
- واقعاً!

با دست استخوانی و رنگ پریده‌اش که رگ‌های آن کاملاً برجسته بود، دست میکائیل را گرفت و تیغه‌ی چاقو را روی گردن خود فشار داد تا آن را ببرد میکائیل وحشت زده چاقو را از گردنش دور کرد و در حالی که چشمان سبز رنگش از حیرت تا انتها باز شده بود عصبانی گفت:
- داری چی‌کار می‌کنی؟ می‌خوای خودت رو بکشی؟

پسرک به طرف او برگشت، عینک خود را با یک دست روی بینی کشیده‌اش صاف کرد بعد نگاه تیره و بی روح خود را از پشت شیشه های مستطیلی عینک به میکائیل دوخت گفت:
- خودت گفتی می‌خوام گردنم رو ببری فقط داشتم کمکت می کردم انجامش بدی.
زبان میکائیل برای دقایقی بند آمد، دیوانه بود؟ چگونه می‌توانست وقتی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Edward

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
442
پسندها
12,231
امتیازها
31,113
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #12
میکائیل به‌جای گوش دادن به حرف او جلو رفت و مقابلش ایستاد، پسر عینک خود را در آورد و روی میز کوچکی که کنار تخت گذاشت و روی تخت خوابیده لحاف مشکی خود را روی سرش کشید و پشتش را به او کرد. میکائیل از رفتار بی تفاوت او عصبی گفت:
-متوجه هستی من هنوز این‌جام؟
پسر که حالا تنها مو های قهوه‌ای مجعدش را می‌دید بی آن‌که به طرف او برگردد جواب داد:
- البته که متوجه‌ام، صدای گوش خراشت نمی‌ذاره متوجه نباشم که این‌جایی و داری مانع استراحتم میشی.
میکائیل دندان هایش را روی هم سابید و به خودش نهیب زد:« آرام باش... آرام باش... تو نباید با مشت وسط صورت یه بچه بکوبی» تمام بچه ها آزار دهنده هستند. نفس عمیق و پر حرصی کشید گفت:
- چرا به اون آدم ها نگفتی من این‌جام؟
پسر جوابی نداد، میکائیل از میان دندان های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Edward

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
442
پسندها
12,231
امتیازها
31,113
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #13
مرد روی صندلی چرم ماشین تکیه داشت و پاهایش را روی هم انداخته بود چهره اش در پرده‌ای از تاریکی ماشین فرو رفته بود و تنها کت و شلوار قهوه‌ای روشنش از برند« بریونی» قابل تشخیص بود. او دو گوی استیل را در میان پنجه‌ی راستش می چرخاند و با گذشت هر دقیقه با سرعت بیش‌تری این کار را تکرار می کرد. همه چیز به یک مو بند بود و احتمال شکست، خیلی زیاد به نظر می‌رسید او به‌خاطر به واقعیت پیوستن آن‌چه می‌خواست ریسک زیادی را به جان خریده بود و اگر شکست می خورد عواقب جبران ناپذیر انتظارش را می‌کشید.
از پنجره به فضای تاریک و وهم انگیز خرج از ماشین نگاه کرد. هوا مه آلود بود و صدایی جز صدای زوزه ی سگ های ول‌گرد به گوش نمی‌رسید آهسته چشمانش را بست و سعی کرد ذهنش را خالی کند. پس از چند دقیقه در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Edward

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
442
پسندها
12,231
امتیازها
31,113
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #14
- تو که هنوز این‌جایی!
میکائیل آهی کشید دستانش را از سرش جدا کرد و روی لبه ی تخت گذاشت با نا امیدی گفت:
- نتونستم برم بیرون دو نفر داشتند تو راه رو گشت می‌زدند.
رایان پنجه‌اش را در پیچ و تاب مو های تیره‌اش فرو برد و آه کشید، بعد بی‌حوصله عینکش را از روی میز کنار تخت برداشت و به چشمانش زد. انگار نمی‌توانست به این سادگی از شر این مهمان ناخوانده خلاص شود. پا هایش را در دمپایی های ابری کنار تخت فرو کرد و ای ستاد سپس به طرف انتهای اتاق گام برداشت و کمد فلزی زنگ زده ای که در سمت چپ درست در راستای تختش قرار گرفته بود رفت، رایان در آن را باز نمود. داخل کمد چندین دست تیشرت آستین بلند و سویشرت هایی یک شکل کنار هم مرتب چیده شده بود که تمام آن ها بلا استثنا گشاد و سیاه رنگ بودند. میکائیل به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Edward

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
442
پسندها
12,231
امتیازها
31,113
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #15
اما چرا باید یک مرکز درمانی این‌گونه تحت مراقبت ویژه باشد؟ او تمام ساعات شب گذشته را صرف برسی وضعیت نگهبان هایی که در راهرو به شکل مداوم گشت می زدند، کرده بود و متوجه شده بود با فاصله‌ی زمانی پنج دقیقه دو نگهبان از جلوی در اتاق عبور می‌کنند و تعداد آنان چهار نفر در این طبقه بود.
کار فرمایش او را بیهوش کرده و به این مکان فرستاد، چون هیچ ادم عاقلی حاضر به پذیرفتن نقشی که او ناآگاهانه پذیرفته، نبود. زیر لب زمزمه کرد:
- لعنتی بیاد بیشتر بهم پول می‌داد حداقل.
به بارکد فلزی که در دست داشت نگاه کرد و کلافه آه کشید، در ذهنش هیچ ایده ای برای نجات از این مهلکه نداشت فعلا تنها راه پیش رو این بود که خودش را هم رنگ دیگران کند تا بتواند با خارج شدن این اتاق، اطلاعات بیشتری به دست آورد. به طرف...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Edward

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
442
پسندها
12,231
امتیازها
31,113
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #16
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Edward

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
442
پسندها
12,231
امتیازها
31,113
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #17
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید

پوووف


حدسی ندارید قرار چی بشه؟
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Edward

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
442
پسندها
12,231
امتیازها
31,113
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #18
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
واسه شادی روح میکائیل دعا کنید :big-grin:
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Edward

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
442
پسندها
12,231
امتیازها
31,113
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #19
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Edward

کاربر انجمن
سطح
19
 
ارسالی‌ها
442
پسندها
12,231
امتیازها
31,113
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #20
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید


...........

تا پست بعد که نمی دونم کی هست بدرود
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا