فال شب یلدا

دفتر درد و دل دفتر | دفتر درد و دل کاربر FakhTeh

  • نویسنده موضوع Amin~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 58
  • بازدیدها 4,473
  • کاربران تگ شده هیچ

Amin~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار اخبار
سطح
52
 
ارسالی‌ها
13,886
پسندها
49,649
امتیازها
96,908
مدال‌ها
161
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
«به نام خالق حق»

دفتر سرگرمی کاربران.jpg

این دفتر متعلق به کاربر گرام [ F TaceNDa- ] است و هیچکس به جز ایشان اجازه‌ی ارسال زدن در این دفتر را ندارد.
کاربر عزیز، از اینکه محتوی دفترتان را با افراد انجمن به اشتراک می‌گذارید، کمال تشکر را داریم.




|مدیریت تالار سرگرمی|
 
امضا : Amin~

FakhTeh

مدیر بازنشسته
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,957
پسندها
41,825
امتیازها
71,671
مدال‌ها
36
  • #2
سخنِ اندک و مفید، همچنان است که چراغی افروخته، چراغی ناافروخته را بوسه داد و رفت.
آن در حقّ او بس است و او به مقصود رسید.
- فیه‌مافیه؛ مولانا
 
امضا : FakhTeh

FakhTeh

مدیر بازنشسته
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,957
پسندها
41,825
امتیازها
71,671
مدال‌ها
36
  • #3
«دلم می‌خواست با صدای بلند به او بگویم که واقعا دوستش دارم؛ اما تمام تلاشم برای حرف زدن به سرفه‌ای تبدیل شد.»
- اپل و رین؛ سارا کروسان

هنوز درباره چیزهایی مثل سرنوشتِ مقدرشده یا مسیر از پیش تعیین‌شده‌ی زندگی مطمئن نیستم، چون طبیعتا کسی دوست نداره بهش بگن قدرت اراده و انسان بودنش فقط یه جوکه. شایدم به خاطر علاقه‌ی زیادم به اعداد و حساب‌کتاب کردنه؛ اما یه زمانی (و اخیرا) خیلی به این فکر می‌کردم که احتمالا برای هر شخصی قبل از تولدش سهمیه‌ای از این دنیا تعیین میشه.
مثلا، ۷۰۰ میلیون نفس، ۲هزارتا خنده، ۸۰هزارتا اشک و ۲۵۰تا بغل؛ شایدم ۱۵تا «دوستت دارم».
اینکه کجا خرج‌شون می‌کنه چیزیه که احتمالا بهش میگن اراده و آزادی اشرف مخلوقات..
ولی خب، درست مثل خیلی چیزهای دیگه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FakhTeh

FakhTeh

مدیر بازنشسته
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,957
پسندها
41,825
امتیازها
71,671
مدال‌ها
36
  • #5
تن به آب که بزنی، یا سرده یا گرمه یا هم‌دما با تنت
عدد یا مثبته یا منفی یا صفر
اندازه یا زیاده یا کم یا مناسب

خوب بودن چی؟
اگه خوب نباشیم اما بد هم نباشیم، چی هستیم؟
 
امضا : FakhTeh

FakhTeh

مدیر بازنشسته
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,957
پسندها
41,825
امتیازها
71,671
مدال‌ها
36
  • #6
IMG_20230515_145211.jpg
می‌خوام بذارم یادگاری بمونه اینجا.
از روزهایی که نه می‌تونم ببینم، بخونم، بنویسم، بکشم، لمس کنم، و تنها وصله‌ی زندگیم موسیقیه. تنها چیزی که برام مونده شنیدنه..
نه می‌دونم قراره چی بشه، نه امید دارم که به چیز خاصی منجر بشه..
نه ناامیدم و نه امیدوار، نه ناراحتم و نه خوشحال.
فکر می‌کنم عادت کردم به اینکه بالا پایین روزگار همینه، زیر و بمش رو حفظ کردم و الان می تونم تا ابد تاریک‌ترین خاطرات و افکارم رو هم گوشه‌ی ذهنم مثل لباس تا بزنم.
بله.. این یکی از مراحلیه که دوست نداشتم بهش برسم؛ من رام شدم. رامِ..؟ زندگی؟ نمی‌دونم.
 
امضا : FakhTeh

FakhTeh

مدیر بازنشسته
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,957
پسندها
41,825
امتیازها
71,671
مدال‌ها
36
  • #7
دستش را لای موهای او فرو می‌برد.
«من می دونم حالت که بهتر بشه دوباره میری. چی کار کنم؟ واسه خودم بد نگهت دارم؟»
به صورت خواب او نگاه کرد.
«بالاخره من همیشه تنهام، توام اونی نیستی که بتونی این تنهایی رو بشکنی.»
 
امضا : FakhTeh

FakhTeh

مدیر بازنشسته
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,957
پسندها
41,825
امتیازها
71,671
مدال‌ها
36
  • #8
اطمینان را نمی‌دانم آخرین بار کی تجربه کردم. شاید در کودکی، زمانی که نمی‌دانستم چیست. حالا دیگر به هیچ چیز مطمئن نیستم.
حتی نمی‌دانم می‌خواهم بار دیگر به چیزی مطمئن شوم یا نه! چرا که به نظر می‌رسد در اطمینان به "چیزی" همیشه چشم‌پوشی‌ای هست از امکان‌های دیگر. تا وقتی این چشم‌پوشی کودکانه و ناخودآگاه است قبول، اما بعد خودآگاه شدنش تلاش برای اطمینان نقض غرض است، نه؟
حالا من هم مطمئن نیستم کاری که می‌کنم درست است یا نه، به این‌که اساسا کار درستی وجود دارد؟
به این‌که سرمای استخوان‌سوز فلز این کلاش که در صبح های سرد کمین بر استخوانم می نشیند عقوبت گناهی‌ست یا گلستان جهنمی؟ به این‌که شاید به راحتی من جای دیگری بودم اگر هر کدام از اتفاقات ساده مسیر زندگیم و یا حتی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : FakhTeh

FakhTeh

مدیر بازنشسته
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,957
پسندها
41,825
امتیازها
71,671
مدال‌ها
36
  • #9
IMG_20230601_203146.jpg
«حس می‌کردم می‌خواهد راضیم کرده باشد و نوعی عذر خواسته باشد از چیزی که فکر می‌کرد مرا رنجانده است. نرنجیده بودم من. آسان می‌توان از غریبه نرنجید. رنجیدن از خودی است، همیشه. از توقع است و از غریبه توقع نیست. توقعی نباشد، اگر، از چه رنجیدن، از که رنجیدن، چرا رنجش؟»
- برخورد در زمانه‌ی برخورد‌ها؛ ابراهیم گلستان


پ‌ن:
what the hell were we..؟

 
آخرین ویرایش
امضا : FakhTeh

FakhTeh

مدیر بازنشسته
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,957
پسندها
41,825
امتیازها
71,671
مدال‌ها
36
  • #10
IMG_20230305_181017.jpg
بامن‌قدم‌بزن‌که‌زمین،آسمان‌شود...
 
امضا : FakhTeh
عقب
بالا