متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

داستان کوتاه در حال تایپ داستان کوتاه خاطرات یک دزد دریایی ناتمام (شوآن لئوپاردو واقعی) | آزاده دریکوندی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Azadeh✿
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 295
  • کاربران تگ شده هیچ

Azadeh✿

کاربر سایت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
97
پسندها
2,071
امتیازها
11,453
مدال‌ها
8
سن
28
  • نویسنده موضوع
  • #1
کد داستان کوتاه: 534
ناظر:
Łacrîmosã AMARGURA

عنوان: خاطرات یک دزد دریایی ناتمام (شوآن لئوپاردو واقعی)
ژانر: #معمایی
نویسنده: آزاده دریکوندی
خلاصه
چهارمین قسمت از سری مجموعه داستان های خاطرات یک دزد دریایی ناتمام پیش روی شماست!
این بار رازهایی از هویت واقعی شوان لئوپاردو آشکار می‌شود!
او دختر یک تاجر انگلیسی بوده که در اولین سفر دریایی اش به عنوان ناخدای کشتی پدرش، با دسیسه ی دریاسالار اسمیت کشتی اش غرق می‌شود! رابین یکی از خدمه ی ادوارد تیچ که شوآن را شبانه نجات میدهد و او را به عنوان یک مرد (چون حضور زن ها در کشتی دزدان ممنوع بوده است) وارد کشتی ابر سیاه می کند که ناخدای آن ادوارد تیچ معروف به ریش سیاه می‌باشد.
اما در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Azadeh✿

Łacrîmosã

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,761
پسندها
34,322
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • مدیرکل
  • #2
1012470_224e8f314cb4445b28c7cb338a41c745.jpg
"والقلم و مایسطرون"
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن داستان خود،

خواهشمندیم قبل از تایپ داستان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین **♡ تاپیک جامع مسائل مربوط به داستان‌کوتاه ♡**

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با داستان به لینک زیر مراجعه فرمایید!
♧♡ تاپیک جامع برای مسائل رمان نویسی ♧♡...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Azadeh✿

کاربر سایت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
97
پسندها
2,071
امتیازها
11,453
مدال‌ها
8
سن
28
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه
اسپانیا به واسطه‌ی کشف قاره‌ی نو خود را مالک آن می‌دانست و آن‌جا را منبع ثروت خود می‌کند.
سپس دریای کارائیب که مسیری بین آمریکا و اروپا می‌باشد را در اختیار خود می‌گیرد تا طلا و نقره‌ای که از دنیای نو استخراج می‌کند را به اروپا منتقل کند.
اما بریتانیا بالاخره وارد عمل می‌شود!
جامائیکا، باربادوس، برمودا و باهاما...
در نظر اسپانیایی ها حضور بریتانیا در این نام بردگان با مرزشکنی فرقی ندارد؛ پس بریتانیا باید فورا از پایگاه‌های خود خارج شود!
انگلستان از این عقب نشینی امتناع می‌ورزد و این‌گونه جنگ آغاز می‌گردد.
آنها نمی‌توانستند برای نیروی دریایی خود در جامائیکا هزینه کنند بنابراین دربار با صدور ۱۶۲۲ مجوز رسمی تحت عنوان بازرسان دریایی، آنها را به غارت کشتی‌های اسپانیایی می‌فرستد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Azadeh✿

Azadeh✿

کاربر سایت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
97
پسندها
2,071
امتیازها
11,453
مدال‌ها
8
سن
28
  • نویسنده موضوع
  • #4
شوآن لئوپاردو واقعی! The real SHOAN LEOPARDO
میخوام این بار خاطراتم رو از اونجایی شروع کنم که....

توی کابینم پشت میز نشسته بودم و با گزارشاتی که هکتور می‌داد، مقدار مهماتی که نیازمون بود رو حساب می‌کردم که رابین وارد شد و طعنه آمیز گفت: تبریک میگم کاپیتان شوآن لئوپاردو!
من و هکتور نگاهی به یکدیگر انداختیم و بعد هر دو منتظر به رابین چشم دوختیم.
- ناسائو دیگه ما رو قبول نمی‌کنه!
چهره ام رو در هم کشیدم و گفتم: منظورت چیه؟!
- واضح نبود؟ از این پس غنائمی که به دست خواهیم اورد رو دیگه ناسائو برامون به فروش نمی‌رسونه و این یعنی اینکه باید فکری به حال خودمون کنیم.
دهنم رو باز کردم چیزی بگم ولی رابین ذهنم رو خوند و سریع تر از من گفت: پایگاه های دیگه؟ متاسفم شوآن!
با تأسف از خودم پرسیدم: چی باعث...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Azadeh✿

Azadeh✿

کاربر سایت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
97
پسندها
2,071
امتیازها
11,453
مدال‌ها
8
سن
28
  • نویسنده موضوع
  • #5
گفتم: واقعا که همیشه هر کار احمقانه‌ای از عشق برمیاد!
به همراه مورد اعتماد ترین دوستانم یعنی رابین و هکتور از کشتی پیاده شدیم و وارد شهر دزدان دریایی شدیم!
نیو پراویدنس... از پایگاه های مهم دزدان دریایی کارائیب!
اینجا جایی بود که هیچکس هویتش رو مخفی نمی‌کرد و در واقع حکم خونه‌ی ما رو داشت. مردم با لباس‌های کهنه و معمولی در سطح جزیره در رفت و آمد بودند و هرکسی به کاری مشغول بود. من جلوتر از افرادم حرکت می‌کردم و از کنار هر کسی که می‌گذشتم دست از کارش بر می‌داشت و به من خیره می‌شد! همه من رو می‌شناختند چرا که من تنها زنی بودم که کاپیتان یک کشتی بزرگ بودم و خدمه داشتم و این موضوع برای این مردم هیچ‌وقت عادی نخواهد شد.
سرم رو بالا گرفته بودم و قدم های محکم بر می‌داشتم، به هیچکس نگاه نمی‌کردم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Azadeh✿

Azadeh✿

کاربر سایت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
97
پسندها
2,071
امتیازها
11,453
مدال‌ها
8
سن
28
  • نویسنده موضوع
  • #6
اندرسون شونه بالا انداخت. ادامه دادم: بهتره بدونی که یه طرف اون شرط بندی جک راکهام بود و یقینا برام جالب خواهد بود اگه بفهمم راکهام هم به اندازه‌ی من مجازات شده!
خیلی جدی گفت: واقعا از شما به عنوان کاپیتان یک کشتی همچین چیزی بعید بود. واقعا برام غیر قابل باوره که ناخدایانی وجود داشته باشن که...
- که زیرآب دیگران رو بزنن؟
اشاره‌ی کلامم به جک راکهام بود و یا هرکس دیگه‌ای که باعث این موضوع بود؛ ولی اندرسون فورا پاسخ داد: خیر! که مرتکب چنین خطای کوچیکی بشن و اهمیت نیو پراویدنس رو از یاد ببرن.
در سکوت کمی به صورتش نگاه کردم سپس بلند شدم و به سمت در رفتم، قبل از اینکه خارج بشم به سمتش برگشتم و گفتم: دلم می‌خواد هرچه زودتر دلیل واقعی این کارت رو بفهمم!
واقعا عصبی شده بودم، حرص می‌خوردم و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Azadeh✿

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا