نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

مهم ... مجموعه اشعار شاعران خارجی ...

  • نویسنده موضوع ISET1
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 569
  • بازدیدها 10,133
  • کاربران تگ شده هیچ

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #301
و در پایان خواهم گفت:
بدرود دوستی بی عهد
و شیفته وار
بالاترین پایه دیوانگی را می پیمایم
چگونه مهر ورزیدی؟
تو از بین بردی و به فنا دادی
اهمیتی ندارد
چگونه مهر ورزیدی؟
تو از بین بردی
بی محابا
لغزشی سنگدلانه…آه
نه
تو را بخشیدم
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #302
گلی پژمرده و بی بو
می‌بینمش، در میان برگ های کتابی فراموش شده.
و روحم سراسر بیدار می‌شود.
کجا روییده است؟
در کدامین بهار؟
چه کسی آن را چیده است؟
دستی آَشنا یا که غریبه؟
و از چه روی دراینجا گذاشته‌اندش؟
به یاد عاشقانه دیداری
و یا از هم گسستنی شوم،
یا پرسه زدنی تنها و آرام
در سایه‌ی جنگل و سکوت؟
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #303
در شب، چند بار از خواب برخاستم
و به سوی پنجره شتافتم
و روشنایی را به تماشایی نشستم
عبارتی ناقض
گفت: رویا است
و به مرور به کاستی گرایید
و مانند همه نشانه‌ها
باعث تسلی‌ام نشد
تو در رویای من آبستنی
و اینجا
سال ها تنها و بی تو زندگی کردم
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #304
فرزندان ستون های سربازان منجمد شده را دیده ام
تابوت در درشکه بر روی کفل اسبان
و باد اینجا هیچ رهاوردی برایم نیاورد
از صداهای شیپور ماتم سربازان روس
و در جامه ای باشکوه، پیکر بی جان تطهیر شده ای را می بینم:
مشعل ژوکوف به فراموشی می گراید
جنگجویی که به دست او دیوارهای زیادی فرو ریخت
زمانی که دشمنان با شادی شمشیر به دست داشتند
اما درخشش عملکردش چون هانیبال
در دشت های ولگا به یاد آمد
روزهای خود را با نا امیدی به پایان رساند
همچون بلیساریوس و پومپه
در سرزمین های بیگانه چه اندازه خون سربازان را ریخت
خوب! سوگوار شدید؟
آیا مردن مردم در بسترهای خالی شان
را به یاد می آورید؟
دیدید مغلوب گشتید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #305
انسان ابتدا از دشت ها خارج می شود…
سپس از گل ها
دیوانه وار
با هواپیماهای کوچک
من، رقصان زیر ماه
رخسارم را، در درون و منظره ها می جویم
سپتامبر است
برف می بارد
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #306
آسمان خراش‌ها و آسمان زیرین
زمین را تنگ خاکستر گرفته است.
همان پریشانی گیج آور
بر جا مانده است در پاریس پهناور و شادمان

شامگاهان خیابان‌ها پر زرق و برقند،
واپسین درخشش خورشید فرو می‌نشیند.
و همه جا زوج‌هایی هستند،
با لبانی لرزان و چشمانی بی‌پروا.

اکنون تنهایم، خوب است بیاساید
سر کسی رویاروی شاه‌بلوطی.
درست همچنان که در مسکو، اینجا، سینه
همراه منظومه‌ی رُستاند فریاد می‌شکد.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #307
دختری در میان همسرایان کلیسا می‌خواند
از همه‌ی کسانی که در سرزمینهای بیگانه وامانده‌اند،
از همه‌ی کشتیهای به سوی دریا رانده،
از همه‌ی کسانی که سرخوشی‌شان را از یاد برده‌اند.
این گونه آوایش به سوی گنبد پر کشید،
و پرتویی از خورشید بر شانه‌ی سفیدش درخشید،
و از ظلمات همه تماشا می‌کردند و می‌شنیدند
چه سان جامه‌ی سفید در آفتاب می‌خواند.
و همه گمان می‌کردند که سرخوشی خواهد آمد،
که همه‌ی کشتیها در بندرگاههای امن پناه گرفته‌اند،
که همه‌ی مردم وامانده در سرزمینهای بیگانه
خود زندگانی متینی یافته‌اند.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #308
در شرابخانه‌ها و خیابانهای پیچ‌درپیچ،
در خیالبازیهای برقی
کاویدم آن بی‌سرانجام و دلفریب را،
آن درهم کوفته‌ی ازلی را با سخن.
خیابان‌ها از شیون سرمست بودند.
خورشیدها در ویترینهای درخشان بودند.
زیبایی چهره‌ی زنان!
نگاههای خیره‌ی مردان!
اینان شاه بودند- نه ولگرد!
از پیرمردی کنار دیوار پرسیدم:
«آیا تو انگشتان ظریفشان را آراستی
با مرواریدهایی با ارزشی بیکران؟»
آیا به آنها این خزهای رنگارنگ را سپردی؟
آیا برافروختی آنها را با ساقه‌هایی از روشنایی؟
آیا لبان گلگونشان را رنگ کردی،
طاقهای آبی ابروانشان را؟
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #309
از تو بیمناکم. سالها می‌گذرد-
هنوز به شکلی پایدار، از تو بیمناکم.
سراسر افق شعله‌ور است- کمابیش بُرنده،
و گنگ، انتظار می‌کشم- با شوق و با عشق.
سراسر افق شعله‌ور است، و حضورت نزدیک.
و هنوز می‌ترسم که مبادا شکلت را تغییر دهی،
برخواهی خواست به سوی تردیدی گستاخانه
با دگرگونه ساختن خطوط برجسته‌ی آشنایت سرانجام.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #310
در نوا‌های پنهانت
از تقدیری شوم خبر می‌رسد.
تمامی پیمان‌های قدیسی
نفرین می‌شوند
و سعادت
حرمت از کف می‌دهد.
و چنان نیروی گیرایی در آن‌ها می‌گذرد
که من به تکرار می‌گویم:
این تو بودی که با وسوسه‌ی زیبایی‌ات
فرشتگان را به پایین کشاندی
و هنگامی که به ایمان طعنه می‌زنی
ناگاه بر فراز سرت
هاله‌ای ارغوانی‌فام و خاکستری جلوه‌گر می‌شود
که زمانی آن را دیده بودم من.
 
امضا : hadi

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا