مهم ... مجموعه اشعار شاعران خارجی ...

  • نویسنده موضوع ISET1
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 569
  • بازدیدها 9,285
  • کاربران تگ شده هیچ

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,526
پسندها
17,756
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
34
 
  • #371
در کنار کشتارگاه،
نوشیدنی فروشی‌ای بود
که من آنجا می‌نشستم
و غروب آفتاب را از پنجره‌اش نگاه می‌کردم،
پنجره‌ای که مشرف بود
به محوطه‌ای پر از علف‌های خشک بلند.
من هیچ‌گاه بعد از کار
همراه بقیه در کارخانه حمام نمی‌کردم
برای همین بوی عرق و خون می‌دادم.
بوی عرق پس از مدتی کم می‌شود،
اما بوی خون عصیان می‌کند،
و قدرت می‌گیرد.
من آنقدر سیگار می‌کشیدم
و آبجو می‌نوشیدم
تا حالم برای سوارشدن به اتوبوس مساعد شود
و همراهم ارواح تمامی آن حیوانات مرده سوار می‌شدند.
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,526
پسندها
17,756
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
34
 
  • #372
برای یک آبجو می‌میرم
به خاطر و
از خودِ زندگی می‌میرم
توی یک بعد از ظهر باد گرفته‌ی هالیوود
کف اتاق از رادیوی کوچولوی قرمزم
سمفونی گوش می‌کنم.
دوستی می‌گفت،
« فقط کافیه بروی گوشه‌ی پیاده رو
و دراز بیافتی
یک کسی بلندت می‌کنه
یک کسی مراقبت می‌شه. »
 
امضا : hadi

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,526
پسندها
17,756
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
34
 
  • #373
تو را به شبی بی ستاره مانند کردم
نه به خاطر چشمانت
تو را به خوابی بی رویا مانند کردم
نه بخاطر آوازهایت
 
امضا : hadi

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,526
پسندها
17,756
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
34
 
  • #374
ترس از ماشین پلیس و توقیف در مسیر
ترس از به خواب رفتن در شب
ترس از به خواب نرفتن
ترس از گذشته‌ی بازگشته
ترس از این دَمی که پر می‌گیرد
ترس از تلفنی که نیمه شب زنگ می‌خورد
ترس از صاعقه‌ها
ترس از نظافتچی با لکه ای بر گونه‌اش
ترس از سگ‌هایی که گفته شده گاز نمی‌گیرند
ترس از تشویش
ترس از شناسایی جسد یک دوست
ترس از بی پول شدن
ترس از ثروتمند بودن، اگر چه مردم این را باور نمی‌کنند
 
امضا : hadi

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,526
پسندها
17,756
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
34
 
  • #375
من رو نیمکت پارک زندگی می کنم
تو اما توی خیابونای بالاشهر
یه جهنم فاصله است
بین ما دو نفر
من یه پول سیا گدایی می کنم برای شام
تو یه کلفت داری و یه نوکر
اما دارم از خواب بیدار میشم
بگو ببینم نمی ترسی
 
امضا : hadi

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,526
پسندها
17,756
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
34
 
  • #376
اینک رویاها
برای رویا پردازها
دست نیافتنی اند
همچنان که ترانه ها
برای ترانه خوان ها.
شب تاریک و آهن سرد
بر شماری از سرزمینها
چیره می شود
اما رویا
باز خواهد گشت
و ترانه
قفس خود را در هم می شکند
 
امضا : hadi

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,526
پسندها
17,756
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
34
 
  • #377
شب زیباست
چون چهره های مردم من
ستاره ها زیبایند
چون چشم های مردم من
زیباست، همچنان، خورشید
زیباست، همچنان، روح مردم من.
 
امضا : hadi

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,526
پسندها
17,756
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
34
 
  • #378
آگوست است
و من شش ماه است کتابی نخوانده‌ام
به جز چیزی به نام عقب نشینی از مسکو
نوشته کالنکورت
با این وجود خوشحالم
حین ماشین سواری با برادرم
از بطری ***** می‌نوشم
ما مقصد مشخصی نداریم
فقط می‌رویم
اگر چشمانم را برای لحظه‌ای می‌بستم
تا حال از دست رفته بودم
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,526
پسندها
17,756
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
34
 
  • #379
دختر تیره پوست با چشمانی مهربان
وقتی زمان خنجر زدن می‌رسد
من عقب نمی‌کشم
من ملامتت نمی‌کنم
همانطور که در امتداد ساحل می‌رانم
همانطور که نخل‌ها در هوا تاب می‌خورند
نخل‌های بیقواره زمخت
در حالیکه زندگی در نمی‌رسد
در حالیکه مرگ رها نمی‌کند
من ملامتت نمی‌کنم
 
امضا : hadi

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,526
پسندها
17,756
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
34
 
  • #380
نقره ام،دقیقم،بی هیچ نقش پیشین
هرچه می‌بینم بی درنگ می‌بلعم
همان گونه که هست ،نیالوده به عشق یا نفرت
بی‌رحم نیستم ،فقط راستگو هستم
چشمان خدایی کوچک،چهار گوشه
اغلب به دیوار رو به رو می‌اندیشم
صورتی ست و لکه دار
آنقدر به آن نگاه کرده‌ام که فکر می‌کنم
پاره‌ی دل من است
ولی پیدا و ناپیدا می‌شود
صورت‌ها و تاریکی بارها ما را از هم جدا می‌کنند
 
امضا : hadi

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا