- تاریخ ثبتنام
- 20/6/23
- ارسالیها
- 270
- پسندها
- 2,569
- امتیازها
- 13,813
- مدالها
- 9
سطح
11
- نویسنده موضوع
- #91
***
( سادیا )
سیاهی شدیدی چشمان زخمی و خستهام را تسخیر کرده است، به سختی میتوانم اطرافم را مشاهده کنم. سرگیجه و درد شدیدی را در سرم احساس میکنم، انگار شخصی با پتک یا چکش محکمی به سرم ضربه زده است. با دستانم سرم را محکم میگیرم و چند بار چشمانم را باز و بسته میکنم و آنها را با یکی از دستانم مالش میدهم، سیاهی که بر چشمانم غلبه کرده است را با زحمت زیادی از بین میبرم. صداهایی شبیه به داد و فریاد، انفجار ساختمان یا ماشین و سقوط بالگرد و آتشگرفتن آن همراه با تیراندازی و شلیک گلوله مدام در پرده گوشم طنین میاندازد. با نگاهی به اطراف اجساد تکهتکه شدهای بر روی زمین توجهم را به خود جلب میکند، ناگهان چیزی شبیه به خون قرمز رنگ به شیشه ماشینی که در داخل آن هستم میپاشد و ترس و دلهره...
( سادیا )
سیاهی شدیدی چشمان زخمی و خستهام را تسخیر کرده است، به سختی میتوانم اطرافم را مشاهده کنم. سرگیجه و درد شدیدی را در سرم احساس میکنم، انگار شخصی با پتک یا چکش محکمی به سرم ضربه زده است. با دستانم سرم را محکم میگیرم و چند بار چشمانم را باز و بسته میکنم و آنها را با یکی از دستانم مالش میدهم، سیاهی که بر چشمانم غلبه کرده است را با زحمت زیادی از بین میبرم. صداهایی شبیه به داد و فریاد، انفجار ساختمان یا ماشین و سقوط بالگرد و آتشگرفتن آن همراه با تیراندازی و شلیک گلوله مدام در پرده گوشم طنین میاندازد. با نگاهی به اطراف اجساد تکهتکه شدهای بر روی زمین توجهم را به خود جلب میکند، ناگهان چیزی شبیه به خون قرمز رنگ به شیشه ماشینی که در داخل آن هستم میپاشد و ترس و دلهره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش