• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان آخرین سقوط | امیر احمد کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع امیر احمد
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 91
  • بازدیدها 4,269
  • کاربران تگ شده هیچ

امیر احمد

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
20/6/23
ارسالی‌ها
270
پسندها
2,569
امتیازها
13,813
مدال‌ها
9
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #91
***
( سادیا )
سیاهی شدیدی چشمان زخمی و خسته‌ام را تسخیر کرده است، به سختی می‌توانم اطرافم را مشاهده کنم. سرگیجه و درد شدیدی را در سرم احساس می‌کنم، انگار شخصی با پتک یا چکش محکمی به سرم ضربه زده است. با دستانم سرم را محکم می‌گیرم و چند بار چشمانم را باز و بسته می‌کنم و آن‌ها را با یکی از دستانم مالش می‌دهم، سیاهی که بر چشمانم غلبه کرده است را با زحمت زیادی از بین می‌برم. صدا‌هایی شبیه به داد و فریاد، انفجار ساختمان یا ماشین و سقوط بالگرد و آتش‌گرفتن آن همراه با تیر‌اندازی و شلیک گلوله مدام در پرده گوشم طنین می‌اندازد. با نگاهی به اطراف اجساد تکه‌تکه شده‌ای بر روی زمین توجهم را به خود جلب می‌کند، ناگهان چیزی شبیه به خون قرمز رنگ به شیشه ماشینی که در داخل آن هستم می‌پاشد و ترس و دلهره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

امیر احمد

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
20/6/23
ارسالی‌ها
270
پسندها
2,569
امتیازها
13,813
مدال‌ها
9
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #92
دهانم کمی خشک و عرق شدیدی پیشانی‌ام را خیس کرده است، صدای خنده‌های عجیب و ترسناک آن شخص دیوانه آشوب بزرگی در دلم به راه انداخته است. مدام با صدای بلندی جیغ می‌زنم اما انگار این کار فایده‌ای ندارد، ناگهان صدایی شبیه به صدای شلیک گلوله در فضای اطرافم پخش می‌شود. چشمانم را با وحشت و به آرامی باز می‌کنم، به محض باز کردن چشمانم خون سیاه رنگی بر روی بخشی از سر و صورتم پاشیده می‌شود و حالم را کمی بد می‌کند. شخص با فریاد کوتاهی که به آه و ناله شباهت دارد، بر روی زمین به خوابی عمیق فرو می‌رود. در حالی که مدام نفس‌نفس می‌زنم، سرم را می‌چرخانم و به منبع صدا نگاهی می‌کنم. آب سردی بر روی آتش دلهره‌ام ریخته می‌شود، مادرم همراه با استیو با زحمت زیادی کمربند ایمنی‌شان را باز و هر دو با فریاد کوتاهی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا