• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان آزمند | کیارا شریفی کاربر انجمن یک رمان

KiyaraSh

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
7/2/21
ارسالی‌ها
273
پسندها
6,970
امتیازها
21,013
مدال‌ها
11
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
آزمند
نام نویسنده:
کیارا شریفی
ژانر رمان:
جنایی، عاشقانه
کد رمان: 5433
ناظر: MAHLA.MI MAHLA.MI


خلاصه:
با غیرقابل پیش‌بینی‌ترین مرگ ممکن، طوفان سهم‌گینی به یک‌باره تمام زندگی‌اش را زیر و رو می‌کند و او را از زیرِ سایه بیرون کشیده و نقشی جدید بر عهده‌اش می‌گذارد. زرق و برق دنیای پرنخوتِ جدیدش، چشمش را می‌گیرد و طنابِ آزمندی چون ماری آزمند دور گلویش می‌پیچد. وارد عرصه‌ی رقابت شده و نامش بر سر زبان‌ها می‌افتد؛ اما تخت سلطنتیِ شهرت مدت زیادی به او وفا نمی‌کند و طولی نمی‌کشد که خودش را زیر فشار کفش‌های آشنایی می‌بیند که حالا می‌خواهند از رویش رد شوند. طوری در مخمصه افتاده که حتی تنها راه نجاتش که مرگ است، غیرممکن به نظر می‌رسد!

*آزمند به معنای طمعکار و آزمندی به معنای علاقه فراوان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : KiyaraSh

Mobina.yahyazade

مدیر بازنشسته‌ی کتاب و ادبیات
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
14/5/20
ارسالی‌ها
850
پسندها
3,892
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
سن
22
سطح
12
 
  • #2
4448207_775237f76b190a238a3357cd57afa8ab.jpg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Mobina.yahyazade

KiyaraSh

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
7/2/21
ارسالی‌ها
273
پسندها
6,970
امتیازها
21,013
مدال‌ها
11
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه:
دوستم داشته باش یا از من متنفر باش،
هر دو به نفع من هستند
اگر مرا دوست بداری،
من همیشه در قلب تو خواهم ماند
اگر از من متنفر شوی،
من همیشه در ذهن تو خواهم ماند!

ویلیام شکسپیر
 
امضا : KiyaraSh

KiyaraSh

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
7/2/21
ارسالی‌ها
273
پسندها
6,970
امتیازها
21,013
مدال‌ها
11
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
قطرات تند باران بر صورتش سیلی می‌زنند و او قدم‌های تندش را میان موجوداتی با شمایل عجیب و غریب و گاهی ترسناک که گویا انسان بودند، برمی‌دارد. پاهای پوشیده از کتانی ایرفورسِ سفیدش درون چاله چوله‌های پر آب فرو می‌روند و او بدون توجه به ناسزاگویی کسانی که به آنها تنه می‌زند، سعی می‌کند سرعتش را بیشتر کرده و سریع‌تر بدود. ولیکن همین حالا هم نصف خیابان برادوِی را دویده است و پاهایش رمق تندتر دویدن را ندارند. می‌ایستد و درحالی که نفس‌هایش به شماره افتاده و گویا برای ذره‌ای اکسیژنِ بیشتر تقلا می‌کند، به پشت سرش نگاه می‌کند. طولی نمی‌کشد که چهار مرد مشکی پوش را می‌بیند و "لعنتی" زمزمه کرده و کلاه کپش را پایین‌تر کشیده و دویدن را از سر می‌گیرد. به great white way که می‌رسد، تراکمِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : KiyaraSh

KiyaraSh

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
7/2/21
ارسالی‌ها
273
پسندها
6,970
امتیازها
21,013
مدال‌ها
11
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
کان که جثه‌‌اش کوچکتر و قدش کمی کوتاه‌تر از گَری بود، از سمت راستش به او حمله می‌کند و او روی پای راستش می‌چرخد و با پای چپش ضربه‌ای حرفه‌ای به سینه‌‌اش زده و او را بر زمین خیسِ باران خورده می‌زند. گری خودش را به او می‌رساند و چاقویش را برای حمله بالا می‌برد؛ اما او با عکس‌العمل سریع‌اش این‌بار با پای راستش ضربه‌ای به مچ دستش می‌زند که چاقو یه متر آن طرف‌تر از دستش می‌افتد. درست درون چاله‌ای پر آب و او تا برای یافتن چاقو چشم بچرخاند، گری دوباره به سمتش حمله‌ور می‌شود و با ضربه‌ای محکم به شکمش او را به دیوار آجری پشت سرش می‌زند که کلاه سویشرتش از روی سرش می‌افتد. عضلات شکمش از شدت ضربه‌ منقبض شده و کمرش از برخورد با دیوارِ سخت، به درد می‌آید اما حواسش را جمع کان که حالا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : KiyaraSh

KiyaraSh

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
7/2/21
ارسالی‌ها
273
پسندها
6,970
امتیازها
21,013
مدال‌ها
11
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
- نیک!
برایش دست تکان می‌دهد و سپس قدم‌هایش را برای رسیدن به درب سلطنتی و بزرگ عمارت تند می‌کند. خدمه‌هایی با یونیفرم سفید و دامن مشکی که جلوی درب عمارت قرار دارند، در را برای او می‌گشایند. با ورود به عمارت پرتوهای نورانی‌ای که از لوستر‌های طلایی رنگِ آویزان از سقف بلند عمارت ساطع می‌شوند، به صورتش می‌تابد. کفِ چوبی عمارت از تمیزی می‌درخشد و پاف‌های چرم مشکی برای تماشاگران پشت سر هم چیده شده و آلات مختلف موسیقی برای اجرای نوازندگان بر روی استیجی که در ضلع شمالی ساخته‌ بودند، قرار داده شده است. از بین خدمه‌هایی که همچنان در رفت و آمد بودند، می‌گذرد و پله‌های مارپیچی را بالا می‌رود. با ورود به اتاقِ نیک، به سمت او که در بالکن اتاق ایستاده می‌رود.
- سرد نیست؟
کنارش می‌ایستد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : KiyaraSh

KiyaraSh

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
7/2/21
ارسالی‌ها
273
پسندها
6,970
امتیازها
21,013
مدال‌ها
11
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
نگرانیِ نیک که از این بابت برطرف می‌شود، فرصت می‌کند او را برانداز کند. موهای قهوه‌ایِ تیره بلندش را زیر کلاهِ حوله‌اش جا داده و یک آستینش به دلیل بازو اسلینگی که برای ثابت نگه داشتن شانه‌اش بسته، خالی‌ست. فکرش سمت زخم و ترکِ استخوان شانه‌اش کشیده می‌شود.
- تنها رفتی حموم؟
آریا* موهای خیس و بلندش را که به گردنش چسبیده‌ بودند، با کلافگی عقب می‌زند و به چهره‌ی نیک که اخم ریز همیشگی روی پیشانی بلندش جا خوش کرده، نگاه می‌کند و نگاهش روی موهای کنار شقیقه‌اش که چند تار سفید بین آنها به چشم می‌خورد، ثابت می‌ماند.
- نه خانم دیویس از تو هم بدتره. حتی نمی‌ذاره یه لیوان آب برای خودم بریزم اونوقت انتظار داشتی بذاره تنها برم حموم؟ پیرزنِ بیچاره با اون کمردرد و زانوهای ضعیفش یک ساعت تموم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : KiyaraSh

KiyaraSh

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
7/2/21
ارسالی‌ها
273
پسندها
6,970
امتیازها
21,013
مدال‌ها
11
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
تمام اشخاص رمان ساختگی و زاده‌ی ذهن خودم هستن و وجود خارجی ندارن. و همینطور نامِ کمپانی‌ها، شرکت‌ها و سازمان‌هایی که تو رمان بهشون اشاره می‌کنم ساخته‌ی ذهن خودم هست. اگر غیر این صورت بود، حتما در پاورقی توضیحی براش ذکر می‌کنم.

آریا سرش را بالا می‌گیرد و به چشمان آبی رنگ نیک که به او خیره مانده، زل می‌زند:
- لزومی نداره اینکارو بکنیم. خودم می‌تونم با یه دست رانندگی کنم.
نیک متحیر از این حجم از بی‌خیالی آریا نسبت به آسیب جدی شانه‌اش، ابروهای بور و پرَُش را بالا می‌اندازد و درحالی که به چارچوب در تکیه می‌دهد، دستانش درون جیب شلوار پارچه‌ایِ خاکستری‌اش فرو می‌رود.
- نه تو مثل اینکه واقعا متوجه‌ی وخامت اوضاعت نیستی. بهترین پزشک ایالت رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : KiyaraSh

KiyaraSh

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
7/2/21
ارسالی‌ها
273
پسندها
6,970
امتیازها
21,013
مدال‌ها
11
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
با رفتن برایان نگاه و لبخندش رنگ می‌بازند. لبان باریکش را روی هم می‌فشرد و به سمت تام می‌چرخد.
- واقعا مجبورم اینجا وایستم و به مهمونا خوش‌آمد بگم؟ این کاریه که ندیمه‌ها باید انجامش بدن.
ترجیح می‌داد وقتش را با برایانِ خوش‌صحبتش بگذراند تا اینکه صرف خوش‌آمدگویی به کسانی شود که شاید هیچکدامشان را نمی‌شناسد. لحن گلمه‌مندش باعث می‌شود تام چشمان گرد و درشتش را به چهره‌ی بی‌حوصله‌ی نیک بدوزد. معاشرت با چنین انسان‌هایی که هرکس برای قرار ملاقات نیم ساعته با آنها می‌بایست مبلغ زیادی بپردازد، برای او پر از هیجان و شگفتی‌ست و تعجب می‌کند که نیک هیچ علاقه‌ای به اینکار نشان نمی‌دهد!
تام دستانش را با هیجان در هوا تکان می‌دهد و با هیجانی که در صدایش هم موج انداخته، می‌گوید:
- اونا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : KiyaraSh

KiyaraSh

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
7/2/21
ارسالی‌ها
273
پسندها
6,970
امتیازها
21,013
مدال‌ها
11
سن
20
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
از برایان و هنری عذرخواهی می‌کند و سپس با تام به سمت گوشه‌ای از سالن همراه می‌شود. اخم کمرنگی بر پیشانی‌اش می‌نشیند و رو به تام می‌پرسد:
- چی شده؟
تام آیپدش را به سمت او می‌گیرد و نگاه نیک از چهره‌ی مضطرب او به سمت صفحه‌ی آیپد پایین می‌آید. با دیدن پیش نمایش جلدِ مجله‌ی ووگ* ماه نوامبر، تعجب می‌کند. او را آخرین بار یازده سال پیش دیده بود؛ گرچه‌ چهره‌ای که از او به خاطر دارد، با چیزی که درون این عکس می‌بیند زمین تا آسمان فرق می‌کند. بدون اینکه تغییری در حالت چهره‌اش ایجاد کند، می‌گوید:
- به نظر می‌رسه خدمتکارام قابلیت‌های زیادی دارن که من ازشون بی‌خبرم.
تام از لحن خونسردِ نیک جا می‌خورد. شاید به این دلیل که مدت زیادی نیست که مشغول خدمت به پسرِ بزرگ خانواده‌ی میکلبرگ* شده است...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : KiyaraSh

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا