شعر مجموعه اشعار آوارهای حزن | آیناز کاربر انجمن یک‌رمان

کمدین پوچ شده

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
15/4/21
ارسالی‌ها
160
پسندها
1,034
امتیازها
6,463
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
مجموعه اشعار: آوارهای حزن
نام شاعر: آیناز
قالب: سپید
ژانر: تراژدی/عاشقانه
مقدمه:
درست است
که من محبت را به تو آموختم؛
اما پس از اتمام شاگردی
چنان در یخ‌بندان بی‌مهری
و جهانی پر از سیاهی و تاریکی
به من گرمای عشق بخشیدی
و الفبای دوست داشتن را
روی دستان نوازش‌گرت حک کردی
که من هرگز
در دل خویش
چنین مهری نیافتم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

FakhTeh

مدیر ارشد + مسئول فنی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
29/1/20
ارسالی‌ها
3,941
پسندها
41,601
امتیازها
71,672
مدال‌ها
36
سطح
38
 
  • مدیرکل
  • #2
| بسم رب العشق |•

668759_f51a41dc6db62ddb64ffaea46ee2561e.jpg






ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛

لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.

قوانین بخش اشعار کاربران



پس از ارسال بیست پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.

تاپیك درخواست نقد و بررسی اشعار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FakhTeh

کمدین پوچ شده

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
15/4/21
ارسالی‌ها
160
پسندها
1,034
امتیازها
6,463
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
۱. آغوش بی‌انتها


نگرانی‌ام بابت مرگ تنها
فرو بستن چشمانم
بر فر و فروغ آن چشم‌ها
و فراق تلخ لب‌هایم
از ش*ر..اب گس این لب‌ها
و خاموشی مشامم
از عطر پیراهنت
که می‌رباید هر بار
هوشیاری من را
و دلتنگی بی‌پایانم
حتی زیر سقف شانه‌ها
پریشان و پر تلاطم
طلب می‌کند
آغوشی گرم و بی‌انتها
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

کمدین پوچ شده

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
15/4/21
ارسالی‌ها
160
پسندها
1,034
امتیازها
6,463
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
۲. خانه‌ی پوشالی

در خانه‌ای‌ پوشالی
تعلق‌یافته به
امیدهای واهی
گام برمی‌دارم
و با اشک‌ها
چشمانم را تار می‌کنم
مبادا نگاهم بیوفتد
به آینه‌های سرنوشت
که سرتاسر دیوارها
آویزان شده‌اند
و پایان را نشان می‌دهند
پایان عشق
پایان نفس‌ها
پایان قدم‌ها
پایان تو
و پایان من
 
آخرین ویرایش

کمدین پوچ شده

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
15/4/21
ارسالی‌ها
160
پسندها
1,034
امتیازها
6,463
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
۳. جبر مرگ

زیبا!
ما می‌دانیم
که در همین سال‌ها
در همین ماه‌ها
و حتی
در همین شب‌ها
ممکن است
بیاید جبر مرگ
با تیغ کین
بخراشد شاه‌رگ
در حمام فین
ما باخبریم
از بی‌رحمانه محکوم شدن
به حکم حزین مختوم شدن
اما بلورهایی که می‌غلتد
روی گونه‌هایت
بزاقی نیست
که بمکی با آن
زخمت را
و تسکین دهد
دردت را
تو نیستی
شازده‌ی سوار بر اسب
و من نیز نبودم
دختر خوشبخت قصه‌ها
اندیشه به بهشت
خجستگی‌ست
تا آخرین نفس
بو*سه‌های گرم و دلتنگت را
بر پیکرم بریز
حتی اگر بیش از جنازه‌ای سرد
چیزی مقابلت نبود...
 
آخرین ویرایش

کمدین پوچ شده

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
15/4/21
ارسالی‌ها
160
پسندها
1,034
امتیازها
6,463
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
۴. آغوش مرگ

زده است به سرم
هوس سیگار شدن
تا تو ز من
هر شب و هر شب
کام گیری
و رد سرخی لبت
بماند بر بدنم
که در خلوت خویش
به آغوش گیرمش
حتی اگر
باقی جانم
به خاکستر و دود
شود بدل
درد و زجر می‌طلبم
به قیمت
پریشانی و بی‌تابی چشمانت
و بوسه‌هایی که
بر زخمم می‌زنی
تا باشند درمانی
بر رنج بی‌پایانم
دلم مرگ می‌خواهد
به بهانه‌ی
انداخته شدن
در آغوشت
و دلتنگم شدن
حتی در پیکری مرده
دلم محتاج است
دوست داشنت را
 
آخرین ویرایش

کمدین پوچ شده

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
15/4/21
ارسالی‌ها
160
پسندها
1,034
امتیازها
6,463
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
۵. کافه‌ی عشق

نشسته‌ام در کافه‌ی عشق
و عطر رشته‌های زلفت
چاشنی اغواگرِ
اسپرسوهایی شده‌اند
که مرا هر لحظه
بیشتر شیفته‌ی نگاهت می‌کنند
باریستای خوبی هستی زیبا
نمی‌دانم باید خود را
از شدت ضعف
همین حالا
به بوسه‌هایت آغشته کنم
یا آن‌ها را
در دستمال حریر نوازش‌هایت
بپیچم تا با خود ببرم
و درد دلتنگی‌ات
هرگز
به سراغم نیاید
 
آخرین ویرایش

کمدین پوچ شده

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
15/4/21
ارسالی‌ها
160
پسندها
1,034
امتیازها
6,463
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
۶. فلسفه‌ی چشمانت

میان شاعران
و اشعار فلسفی‌
هرگز و هرگز
نشدم شاعر چیره‌دستی
زیرا
در ژرفای
گودال چشم‌هایت
جست‌ و جو کردم و یافتم
فلسفه‌ای گنگ و تاریک را
که برایم
راز خلقت شد
و عاجز مانده‌ام
در حل آن
برحتم سرودن در وصفش
کار ساحر ماهریست
و من نیستم
چیزی جز بنده‌ای
درمانده و قاصر
که برنمی‌آید
کاری ز دستش
غیر از پرستشی
کلیشه‌ای و بی‌اختیار
 
آخرین ویرایش

کمدین پوچ شده

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
15/4/21
ارسالی‌ها
160
پسندها
1,034
امتیازها
6,463
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
۷. پوچستان

من خالی شده‌ام
تهی و واهی
قایق‌هایی که بر دریای دلم
شناور بودند
یک به یک غرق شده‌اند
و تکه‌هایشان در قلبم
فرو رفته است
می‌خندم
با همان تحریر لوده‌وارِ
قهقهه‌های شبانه
آن فروغ چشمانم را اما
هرگز نمیابم
گویا فرسنگ‌ها دورتر از
درخت‌های آلبالو
گم شده است
چشمانم می‌بارند
اما دردی که
در اشک‌ها نهفته بود
و عطر تسکینِ
امیدهای واهی را می‌داد
پر کشیده است
این خون گریستن‌ها
از ناچاری‌ایست که خفه‌ام می‌کند
من در جاده‌ی بیراهگی
گام برمی‌دارم
و میان زمین و فلک پوچستان
خرد می‌شوم
گویا دریایی شده‌ام
که در ژرفای دلش
گردابی سرکوب‌شده
طغیان می‌کند
و پیش از بدل شدن
به موجی مرگبار
بی‌رحمانه برمی‌گردد
و همانند تازیانه‌ای
به وجود خودش برمی‌خورد
 
آخرین ویرایش

کمدین پوچ شده

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
15/4/21
ارسالی‌ها
160
پسندها
1,034
امتیازها
6,463
مدال‌ها
7
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
۸. نا‌خوانایی احساس

زیبا!
دردهایم چیزی نیستند
که در نظم و قافیه‌ و آرایه
درک شوند
رنج‌هایم را
نه تراژدی رومئو و ژولیت
توصیف می‌کند
و نه ظلم‌هایی که
بر قلبم خراش می‌اندازند را
درام زهرآگین هملت
هزاران حرف ناگفته در دل دارم
جوهر قلمم اما
ناخوانایی احساس دارد انگار
گویا باید در خون خویش زنمش
و بنویسم با آن
تا مردم بفهمند غمی را
که بر گلویم چنگ می‌اندازد...
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا