- ارسالیها
- 1,794
- پسندها
- 63,555
- امتیازها
- 77,373
- مدالها
- 33
یه دوست داشتم پیش دانشگاهی از دوم دبستان با هم دوست بودیم همیشه فکر میکردم دختر خیلی خوبیه رفت و امد هم داشتیم کلا همه جا با هم بودیم با معلم ریاضیمون دوست شده بود بهم نگفته بود اخه مرده زن داشت بچه هم داشت وقتی فهمیدم دعواش کردم و میخواستم جلوشو بگیرم که اونم با یارو دست به یکی کرد به معلم فیزیکمون در مورد من بد وبیراه گفتن منم وقتی شنیدم به بابام گفتم بعد از اینکه بابام حسابشونو رسید خودم زنگ زدم به زن یارو گفتم بعدشم به بابای دختره