من سوتی زیاد میدم اما الان فقط این یکی یادم بود.
ترم اول دانشگاه بود، میان ترم هم داشتیم بعد اینکه برگهها رو پخش کردن.
برگشتم از استاد پرسیدم:
با مداد جواب بودیم یا خودکار؟
کل کلاس به هوا رفت.
نمیدونم فازم چی بود-_-
یادمه کلاس نهم بودیم، یه معلم تاریخ داشتیم در عین اینکه خیلی مهربون بود زیادی با جذبه و با فرهنگ بود. یعنی ادم همیشه ناخودآگاه جلوش با ادب میشد.
این عادت داشت وقتی داره درس میده و راه میره یهو مثلا کتاب آدمی جلوشه رو برداره یه نگاه به صفحه و مطالبی که درس میده بندازه بعد ادامه بده.
آقا من و دوستمم رفته بودیم صندلی جلو نشسته بودیم که کمتر اذیت کنیم. من توی دفتر دوستم بزرگ نوشتم من خرم(یعنی دوستم داره به خودش میگه|: ) بعدم یه کادر دورش کشیدم.
یهو از شانس معلمه همین کتاب دوست ما رو برداشت. منم که به عبارتی خوف کرده بودم، کتاب و میکشیدم اون میکشید من میکشیدم.
اخرش خسته شد و کتاب و ول کرد.