• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

انگلیسی به فارسی داستان کوتاه بی‌پروا | رهاورد مترجم انجمن یک‌رمان

  • نویسنده موضوع Raha~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 9
  • بازدیدها 229
  • کاربران تگ شده هیچ

Raha~

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
19/1/21
ارسالی‌ها
2,207
پسندها
14,770
امتیازها
38,678
مدال‌ها
45
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #1
نام داستان: Daredevils
نام ترجمه شده: بی‌پروا
ژانر: معمایی، عاشقانه
نویسنده: T.K. Eldridge
ناظر: Raha~ Raha~r
مترجم: رهاورد
خلاصه: در مقدمه سری تحقیقات هیوز، کائلا و ایان الگویی را کشف می‌کنند. مواردی که به نظر منفرد و تصادفی می‌رسند، ممکن است آنقدرها هم ساده و قابل گذشت نباشند. کائلا ریسک‌هایی را می‌پذیرد که ممکن است بعداً پشیمان شود. [مقدمه ارائه شده توسط نویسنده؛ ویرایش خواهد شد]
 
آخرین ویرایش
امضا : Raha~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

Raha~

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
19/1/21
ارسالی‌ها
2,207
پسندها
14,770
امتیازها
38,678
مدال‌ها
45
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #2
کافه شلوغ بود، اما درست میان دفتر تازه‌ی کایلا و خانه‌ی بهترین دوستش - ایان - جا گرفته بود. ایان عاشق آن کافه بود و آنجا را دفتر دور از خانه‌اش می‌دانست. این شرایط به نفع هردوی‌شان بود... چون کایلا انگار روزی چند گالن قهوه لازم داشت تا بتواند سرحال و هوشیار بماند. البته نه واقعاً، ولی اینطور به نظر می‌رسید.
سرانجام، چهره‌ی پرموی ژولیده و قامت لاغر و تیره‌ای را دید که روی لپ‌تاپش خم شده بود.
کایلا روی صندلی کنار ایان نشست، سپس خم شد و گونه‌اش را بوسید.
- بگو که برام لاته و ساندویچ گرفتی، لطفاً؟
- چی؟ آره.
ایان جواب داد و دستش را بالا برد تا به یکی از گارسون‌ها اشاره کند.
چند لحظه بعد، ساندویچ و لاته را جلوی کایلا گذاشتند و فنجان ایان نیز دوباره پر شد. کایلا میان لقمه‌ای گفت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Raha~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

Raha~

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
19/1/21
ارسالی‌ها
2,207
پسندها
14,770
امتیازها
38,678
مدال‌ها
45
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #3
- خب، حالا بگو چرا خواستی با این عجله خودمو برسونم اینجا؟
کایلا لقمه‌ی دیگری از ساندویچش برداشت. دلش می‌خواست دست‌کم پیش از آنکه دوباره به راه بیفتد، غذایش را تمام کند.
قهوه قابل حمل بود، اما ساندویچ؟ نه، این یکی نه. این‌قدر بزرگ بود که اگر سعی می‌کرد آن را با خود ببرد، لابد نیمی‌اش می‌ریخت روی بلوز ابریشمی سبز و تازه‌اش.
- یه چیزی پیدا کردم که دلم می‌خواد نگاهی بهش بندازی، شاید یه بررسی واقعیت هم برام انجام بدی؟
ایان گفت و خطوط چهره‌ی خوش‌تراشش حالت ملتمسانه‌ای به خود گرفت.
کایلا با شیطنت گفت:
-‌ خوش‌شانسی که این‌قدر خوشگل و خواستنی‌ای.
و خم شد تا بوسه‌ای روی گونه او بنشاند.
دوستی‌شان به کودکی بازمی‌گشت، زمانی که هر دو حدود پنج‌ساله بودند و پدر ایان به شرکت «هیوز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Raha~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

Raha~

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
19/1/21
ارسالی‌ها
2,207
پسندها
14,770
امتیازها
38,678
مدال‌ها
45
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #4
کایلا تنها بازمانده‌ی نزدیک از خانواده‌ی ایان به حساب می‌آمد.
شاید هنوز بستگان دوری در هند از طرف مادرش وجود داشتند؛ اما پدرش، پسرِ تنها پسر خانواده بود.
با این حال، این تنهایی ظاهراً هرگز ایان را آزار نمی‌داد، چون برای او، کایلا و پدرش معنای واقعی خانواده بودند.
پیش از آنکه نخستین بار با یکدیگر رابطه‌ای داشته باشند، شوخی همیشگی‌شان این بود که خود را خواهر و برادر معرفی کنند.
رنگ پوست آفتاب‌سوخته‌ی ایان، موهای پرپشت و فرفری تیره، و چشمان قهوه‌ای گرم و عمیقش، در کنار چهره‌ی روشن و کک‌مکی، موهای طلاییِ عسل‌فام و چشمان سبزِ درخشانِ کایلا، هر ناظری را سردرگم می‌کرد. ایان با لحنی دلگرم و ملتمسانه‌ای گفت:
- آخه مگه خیلی سرت شلوغه؟ بیا دیگه، خودت می‌دونی وقتشو داری کمکم کنی. کی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Raha~

Raha~

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
19/1/21
ارسالی‌ها
2,207
پسندها
14,770
امتیازها
38,678
مدال‌ها
45
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #5
کایلا با لحنی گرم و مشتاق پرسید:
- خب، امشب میای خونه‌ی من؟ می‌تونی کمکم کنی این برنامه رو روی شبکه‌ی خصوصی‌م بارگذاری کنم، ببینیم چی پیدا می‌کنیم. غذا و آبجو هم با من. خوبه؟
- آره، عالیه. شش ببینمت؟
- شش و نیم. باید حدود پنج‌و‌نیم یه بسته برسونم، اون‌ور شهر، تازه اون موقعم اوج ترافیکه.
- پس می‌بینمت،
ایان گفت و دوباره خم شد روی لپ‌تاپش.
کایلا لاته‌اش را برداشت و راهی در شد.
بدون اینکه قطره‌ای از غذا بریزد روی بلوزش، یک وعده‌ی کاملِ بزرگسالی را پشت سر گذاشته بود.
امتیازی برای بزرگ‌شدن!
***
درست همان لحظه‌ای که کایلا مشغول تایپ روی کیبورد بود، ایان آخرین تکه‌ی پیتزا را از جعبه قاپ زد.
نگاه کج و سریع کایلا کافی بود تا ایان قبل از اینکه آن را گاز بزند مکثی کند، تکه‌ی پیتزا را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Raha~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

Raha~

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
19/1/21
ارسالی‌ها
2,207
پسندها
14,770
امتیازها
38,678
مدال‌ها
45
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #6
کایلا با حیرت گفت:
- به‌نظر می‌رسه این مرده تو تمام مسیر بزرگراه ۹۵ قتل کرده؛ از مِین تا فلوریدا، این پرونده‌ها حدود چهار سال رو دربرمی‌گیره. چطور ممکنه کسی تا حالا اینارو به هم ربط نداده باشه؟
- همشون تو شهرها یا مناطق کوچیک اتفاق افتادن. هیچ‌کدوم توی یک حوزه‌ی قضایی نبوده، و اگه پلیس‌ها دسترسی به یه پایگاه داده‌ی مشترک نداشته باشن که بتونه شباهت‌ها رو نشون بده، هیچ‌وقت به ارتباط این قتل‌ها پی نمی‌برن.
جکسون، مِین و جکسون، نیویورک، هیچ‌وقت حتی فکرشم نمی‌کنن که باید درباره‌ی قتل یه دختر جوون توی شهرشون با هم حرف بزنن.
ایان این را گفت، نگاهش هنوز به صفحات روی میز بود.
- خب، شاید یه روزی اون پایگاه داده‌ی ملی رو راه بندازن تا بتونن خودشون این چیزا رو پیدا کنن.
کایلا لبخندی زد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Raha~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

Raha~

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
19/1/21
ارسالی‌ها
2,207
پسندها
14,770
امتیازها
38,678
مدال‌ها
45
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #7
وقتی کایلا آخرین قطعه‌ی اطلاعاتی را روی تخته نصب کرد، چند قدم عقب رفت و ایستاد تا تصویر کلی را ببیند. عکس‌ها، یادداشت‌ها با خودکارهایی به رنگ‌های مختلف که نام‌ها و تاریخ‌ها را مشخص کرده بودند.
اخمی عمیق میان ابروهایش نشست، دوباره جلو رفت، چند تکه یادداشت را دقیق‌تر خواند، با خود سری به تأیید تکان داد و باز عقب رفت.
ایان وارد اتاق مطالعه شد و فنجانی قهوه‌ی تازه به دستش داد، بعد خودش هم نگاهی به تخته انداخت.
چند لحظه‌ای گذشت تا ناگهان گفت:
- صبر کن... یعنی این یعنی همون چیزی که فکر می‌کنم؟
- یعنی اینکه هدف بعدیش باید تو شعاع بیست مایلی همین‌جا باشه؟ آره. قبلاً هم توی شهر ما قتل داشته. چهار سال پیش. دومین قتلش بود. جنیفر مور. اولی هنوزم یه «جِین دو»ی بی‌نام تو فلوریداست. سومی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Raha~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

Raha~

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
19/1/21
ارسالی‌ها
2,207
پسندها
14,770
امتیازها
38,678
مدال‌ها
45
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #8
- آره حق داری. باشه، می‌تونی یه چیزی سفارش بدی؟ من لازانیا می‌خوام، با یه سالاد و نون سیر. موقع خوردن، می‌تونیم درمورد اینم فکر کنیم که چه تجهیزاتی لازم داریم برای کمین.
- کجا قراره کمین کنیم؟ واسه چی؟
- توی دو پرونده‌ی آخر - ویرجینیا و نیوجرسی - هر دو شاهد داشتن که گفتن دخترها رو توی یه بار دیده بودن، نزدیک خونه‌هاشون، توی محله‌های کارگری شهر. نه اون بارای سطح بالا بودن، نه اون خرابه‌ها. توی منطقه‌ی ما فقط سه‌تا بار هست که این مشخصات رو دارن، و فقط یکی‌شون نزدیک محله‌ی مسکونیه... پس همونو زیر نظر می‌گیریم و هر کسی که به نظر می‌رسه داره دختری رو دنبال می‌کنه که نباید، زیر نظر می‌گیریم.
ایان آهی کشید.
- غذا رو من سفارش می‌دم.
ـ آروم باش ایان. بالاخره یه راهی پیدا می‌کنیم؛...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Raha~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

Raha~

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
19/1/21
ارسالی‌ها
2,207
پسندها
14,770
امتیازها
38,678
مدال‌ها
45
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #9
کایلا همان‌طور که در را نیمه‌باز کرده بود، صدا زد.
- بابا؟
- بیا تو، کایلا. توی آشپزخونه‌ام.
کونال هیوز مردی بود که تا سال‌ها زندگی نظامی را با جان و دل دنبال کرده بود، تا آنکه بازنشسته شد و شرکت «تحقیقات هیوز» را راه‌اندازی کرد.
مرگ همسر و پسر کوچکش، او را تنها گذاشته بود و کایلا تنها فرزند باقی‌مانده‌اش بود. نمی‌خواست دخترش را پرستار یا معلم سرخانه بزرگ کند؛ پس همراه دوستان نظامی‌اش کسب‌وکاری ساخت که می‌توانست آن را از خانه اداره کند.
حتی حالا هم، اندامی ورزیده و آماده داشت، درست مثل همان روزهایی که در خدمت ارتش بود. چشمان سبز روشن و موهای تیره‌اش که با رگه‌هایی از خاکستری درهم آمیخته بود، هنوز دل از خانم‌ها می‌برد.
کایلا پرسید:
- چی داری می‌پزی؟
- همون خوراک مرغ ریش‌ریشه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Raha~
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Seta~

Raha~

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
19/1/21
ارسالی‌ها
2,207
پسندها
14,770
امتیازها
38,678
مدال‌ها
45
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #10
- کارت درسته!
بالاخره گفت، لحنش خالی از تحسین نبود. ادامه داد:
- اما اینکه فکر می‌کنی نفر بعدی همین دور و بر هدف قرار می‌گیره، کمی دور از ذهنه. می‌تونه هر جایی از این نقطه تا این نقطه باشه.
با انگشت جاهایی روی نقشه را نشان داد.
- با این حال، استدلالت حساب‌شده‌ست. یعنی با توجه به الگوهای قبلی، هر نقطه‌ای توی این محدوده محتمل به نظر میاد. اینکه شهر ما درست وسط این ناحیه قرار گرفته هم، خب… باعث می‌شه پلیس‌ها دست‌کم توی حالت آماده‌باش قرار بگیرن.
کایلا مجبور شد لبخند رضایتش را کنترل کند، نمی‌خواست زیادی مشتاق به نظر برسد و تعریف پدرش را بچگانه برداشت کند. امیدوار پرسید:
- حاضر می‌شی با پلیس تماس بگیری و اطلاعات رو بهشون بدی؟
- حتماً، می‌تونم این کار رو برات انجام بدم. یه نسخه از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Raha~

موضوعات مشابه

عقب
بالا