روی سایت آرامم اما پر هیاهو | ..ice-Queen.. کابر انجمن یک رمان

[..ice-Queen..]

موهایم را پسرانه کوتاه کردم...
هنگامی که رفتی، گفته بودی
تا موهایت دوباره بلند شود باز می‌گردم...
نمی‌دانم چند ماه یا چند سال شده است که رفته‌ای!
موهایم حال به زانوانم می‌رسد...
باز می‌گردی یا بلندترشان کنم؟

 

[..ice-Queen..]

نیستی و کم دارمت!
همین بس است برای دلتنگ شدن...

 

[..ice-Queen..]

هوایت را کرده‌ام...
هوای همان روزهایی که ما بودیم...
حال چه؟
من و تو هستیم... و تنها مشکل‌مان همین است
بعد از تو او می‌آید، نه ما...

 

[..ice-Queen..]

قبل‌ها قصه‌ها چنین آغاز می‌شدند...
یکی بود آن یکی هم بود!
در همین روزهای بود و نبود...
یکی دیگر آمد که آغاز قصه چنین شد
یکی بود و یکی نبود!

 

[..ice-Queen..]

سادگی‌هایم تنها چیزی نبود که از دست‌شان دادم...
غرور و احساسم را نیز خورد کردی لعنتی...
این‌ها که هیچ...
جواب دل بی قرارم را چه می‌دهی؟

 

[..ice-Queen..]

همه چیز از اول مشخص شده بود...
ما فقط چشمانمان را بسته بودیم...
هنگامی که قصه‌مان با یکی بود و یکی نبود آغاز شد چشم بستیم از اینکه در پایانش
یکی بود و یکی نابود می‌شود...

 

[..ice-Queen..]

امروز بالاخره بعد از مدت‌ها دیدمت...
خواستم جلو بیایم اما...
تنها نبودی...
سخت بود تو را با کس دیگری دیدن...
اما از آن سخت‌تر این بود...
او را می‌شناختم...

 

[..ice-Queen..]

من از تو دیگر چیزی نمی‌خواهم فقط...
خود قبلیم را به من پس بده...
این دخترک افسرده‌ای که
گوشه‌ی اتاق کز کرده را نمی‌شناسم...
بیا و خودم را دوباره بساز...

 

[..ice-Queen..]

امروز هوای دلم ابریست...
بی وفا راست بگو...
با دلم چه کردی که اینگونه می‌گریَد؟

 

[..ice-Queen..]

حال روزم خوب نیست...
نمی‌دانم این روها دقیقا چه می‌خواهم...
شاید خیال خوش برای برگشتنت...
شاید آغوشت...
و شاید لبخندانت...
بی وفایم باز نمی‌گردی؟