***
و گناه ما این بود که عشق اولشان نبودیم... .
برای همین چشمهایمان به نظر زیبا نمیآمد.
و بدخلقیهایمان روی چشمهای کسی جا نداشت.
برای بودن و ماندنمان زمین را به آسمان ندوختند.
و هیچکاری برای ثابت کردن دوستداشتنهایشان انجام ندادند.
تار موهایمان قافیهی شعر و غزل نشد
و صدایمان تسکینِ دردهایشان... .
ما عشق اول نبودیم؛
وگرنه... .
برای دیدنمان لحظهشماری میکردند
و برای لمسِ آغوشمان پیشقدم میشدند.
تنها نمیماندیم.
یادِ یک نفر خودمان را از یادمان نمیبرد.
بغض قورت نمیدادیم.
اشکهایمان دیده میشد.
دوستتدارمهایمان به گوششان میرسید
و سهممان میشد خواسته شدن... .