متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

گفتمان‌آزاد گفتمان آزاد داستان بیم‌کُش | پوررضاآبی‌بیگلو کاربر یک رمان

  • نویسنده موضوع 1010_
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 10
  • بازدیدها 514
  • کاربران تگ شده هیچ

1010_

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
2,029
پسندها
104,735
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
سن
38
  • نویسنده موضوع
  • #1
بسم الله
negar_۲۰۲۴۰۱۰۸_۱۶۳۲۵۲_v68c.jpg
نام داستان: بیم‌کُش
نویسنده: پوررضاآبی‌بیگلو
ژانر: #اساطیری #درام #عاشقانه
زاویه دید: اول شخص
بافت: ادبی
خلاصه:
پدرم می‌گفت باید حرف‌های بزرگی بزنم. حرف‌هایی که شنونده بیشتری دارد و سینه به سینه و نسل به نسل منتقل می‌شود.
می‌گفت برای داشتن سرزمینی بزرگ، باید دل بزرگی هم داشت.
رویای بزرگ، شهامت بزرگ هم می‌خواهد.
هر چیز که بزرگ باشد خوب است. من هم دست گذاشتم روی بزرگ‌ترینشان!
روی صیدی بزرگ، مردی بزرگ، مرگی با داسی بزرگ...

لینک داستان:
(( داستان بیم‌کُش ))
 
آخرین ویرایش

خانوم سین❀

نویسنده افتخاری
سطح
31
 
ارسالی‌ها
824
پسندها
29,730
امتیازها
50,673
مدال‌ها
34
  • #2
سلام
خسته‌ی نوشتن نباشی آقا حیدر عزیز
حالا که کلی پارت از «بیم‌کش» خوندم، ترجیح دادم بیام اینجا و نظرمو براتون بنویسم.
همونطور که قبلا هم گفتم، وایب این داستان رو خیلی دوست دارم. منو میبره به قصه‌های شاهنامه... و بیم منو یاد رستم میندازه؛ همونقدر پرابهت و خوش‌مرام.
من تقریبا همه‌جور ژانری رو میخونم و مدت‌ها بود که قصه‌ی جالبی از ژانر اساطیری مطالعه نکرده بودم. خیلی‌خیلی خوشحالم که بیم‌کش این موقعیت رو برام فراهم کرد که دوباره از خوندن یه داستان اساطیری قوی لذت ببرم.
برخلاف خواننده‌هایی که هنوز نتونستن با دختر بودن شهروز کنار بیان، ولی من از همون پارتای ابتدایی تونستم با تضاد اسم و جنسیتش ارتباط بگیرم. چون مونولوگا که از زبان شهروزه، به لحن دختر بیشتر میاد تا پسر. و دوم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : خانوم سین❀

❁S.NAJM

پرسنل مدیریت
مدیر تالار سرگرمی
سطح
13
 
ارسالی‌ها
615
پسندها
5,051
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
23
  • مدیر
  • #3
بسم الله
مشاهده فایل‌پیوست 659411
نام داستان: بیم‌کُش
نویسنده: پوررضاآبی‌بیگلو
ژانر: #اساطیری #درام #عاشقانه
زاویه دید: اول شخص
بافت: ادبی
خلاصه:
پدرم می‌گفت باید حرف‌های بزرگی بزنم. حرف‌هایی که شنونده بیشتری دارد و سینه به سینه و نسل به نسل منتقل می‌شود.
می‌گفت برای داشتن سرزمینی بزرگ، باید دل بزرگی هم داشت.
رویای بزرگ، شهامت بزرگ هم می‌خواهد.
هر چیز که بزرگ باشد خوب است. من هم دست گذاشتم روی بزرگ‌ترینشان!
روی صیدی بزرگ، مردی بزرگ، مرگی با داسی بزرگ...

لینک داستان:
(( داستان بیم‌کُش ))
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ❁S.NAJM

❁S.NAJM

پرسنل مدیریت
مدیر تالار سرگرمی
سطح
13
 
ارسالی‌ها
615
پسندها
5,051
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سن
23
  • مدیر
  • #4
دلم می‌خواد کلی از حس‌های خوبی که شهروز و بیم بهم دادند حرف بزنم... ولی واژه ها نمی‌تونن حسمو توصیف کنن؛ انقدر انقدر انقدررررر... من هیچ من غش و ضعف برای هردوی این شخصیت‌ها:466::icon12::search::610185-ae27176d7371ebcd2b8b54769e216894:
اولین باریه که دارم آنلاین می‌خونم و اولین بارم رو با همچین قلم قوی و فوق‌العاده‌ای که بسیار معرکه‌س آغاز کردم و از این بابت خوشحالم خیلی خیلی خیلی بیشتر از خیلی... .:icon12:
 
امضا : ❁S.NAJM

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
سطح
27
 
ارسالی‌ها
2,508
پسندها
19,663
امتیازها
48,373
مدال‌ها
33
  • #5
صبح به خیر حیدر عزیز*
درحده نقد نیستم، به عنوان یه خواننده
نظرمو میگم بااین دیالوگ زیبا وماندگار خودت در
«داستان بیم کش» شروع میکنم.
- بشر طالعش دست خودش است، نه روی پیشانی من. غریبه، تا دلت نداند چه می‌خواهد، تو راه را نمی‌بینی. راه را نبینی سرشتت هم پیدا نیست.
ــــــــــ
مثل همیشه ایده هاو قلمت بی نظیره، اینکه دران واحد میتونی چند ژانر رو قلم بزنی، اثارتو همیشه متمایز میکنه.
ابتدای داستان اسطوره ای وافسانه، بعد یه حالت هیجان واسه گرفتن مطلب و رسیدن به اصل ماجرا، طنز های ظریفی که با مهارت در لابلای داستان گریزی داره و موضوع اصلی پراکنده نمیشه،و پارتهای امروز ژانر درام رو نشون داد.
فقط، واسه درک جملات وربط دادنش به هم یکم فاصله حس کردم که تنها دلیلش اینه رمانت رو فعلا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

بهار؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
486
پسندها
3,965
امتیازها
17,083
مدال‌ها
19
  • #6
سلاام عمووو:big-grin:
خب من ک اصلا اهل نقد نیستم؛ یعنی بلدم نیستم..
به عنوان یه خواننده قوی هم نظر نمیتونم بدم چون تجربه زیادی ندارم تو این زمینه..
اما خب کم پیش میاد من ژانری جز اجتماعی و عاشقانه بخونم..به خصوص ژانرای مشابه داستان شما و از نوع ایرانی..
چون معتقدم نوشتن همچین داستان و همچین ژانرایی ک حالت اساطیری داره و کمی تخیلی، خیلی هنر زیادی میخواد و هر کسی از عهدش برنمیاد ک بتونه خروجی کار و شیک و ترتمیز در بیاره:big-grin:و خب چندباری که مطالعه کردم چندپارت از چشمم افتاد چون فکر میکردم ارتباط گرفتن با این داستانا سخته برام.
اما وقتی بار اول همینطوری یهویی رفتم تو تاپیک داستانتون...با چند پارت اول مدام کنجکاو بودم بدونم بقیش چی میشه و فهمیدم این واقعا اولین باره که مشتاق میشم به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

mehrabi83

کاربر فعال
سطح
43
 
ارسالی‌ها
1,198
پسندها
67,295
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
  • #7
سلام و عرض ادب:30:

اره میفرماییدم که
حقیقتا هنوز نفمیدم دقیقا چرا دختره خودشو انداخت تو همچیم هچل کجی ولی خب ایده داستانت باحاله
طبق معمول خوب بلدی پستی بلندی ایجاد کنی فقط یکم غیرقابل پیش‌بینی‌ترش کن
داره قابل حدس میشه واین یکمی میتونه اذیت کننده باشه
ولی توصیفات و صحنه‌سازیش خوبه
بااینکه انتظار داشتم اون درگیریش توی قان‌بیگ بیشتر طول بکشه ولی خب باحال بود… یعنی این پیروزی روی شانسش بیشتر برام جذاب بود تا بخواد قهرمان بازی دربیاره یا مثلا یهو خیلی باهوش بشه و اینا
دیگه به عرض مبارکتون برسونم که فعلا همین
فقط خلاصشو واضح تر کن
مثلا اونجا توضیح بده که این یاروعه دختره داره واسه بدست اوردن دوباره ابروش میره این یارو گندهه رو بکشه و اینا
(وای این چه طرز حرف زدن جدا مغزم جلبکی شده)

ولی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : mehrabi83

M.JOUDI❁

پرسنل مدیریت
مدیر تالار آوا
سطح
44
 
ارسالی‌ها
959
پسندها
67,096
امتیازها
58,773
مدال‌ها
36
سن
21
  • مدیر
  • #8
سلام و درود خدمت شما عمو جان:pioneer:
حقیقتاً شما انقدر قلم جذابی داری که اصلاً حرفی برای گفتن نمیمونه اما چون قول داده بودم گفتم بیام و خلاصه همون جریان الوعده وفا!
والا داستان بشدت جذابی داری. فکر می‌کنم تنها داستانیه تو انجمن که با جون و دل می‌خونمش و چشم انتظارم برای پارتای جدیدش.
ایده‌ی جذاب. پردازش جذاب‌تر. شخصیت‌پردازی هم که از همه جذاب‌تر‌تر. بیم هم که کراشمه و... .
توصیفات خوبی داری. اما خب بخوام صادق باشم جای کار بیشتری داره. بیم چهره‌ش مشخصه ولی شهروز رو خیلی خوب توصیف نکردی. پوشش شخصیت‌ها هم همینطور. اماکن و فضاها تقریباً خوب توصیف شدن ولی یکم بیشتر از مختصات شهرا بگی خیلی بهتر میشه ارتباط گرفت با محیط. حالات قابل لمسه و اوکی. احساسات هم نسبتاً خوبه اما...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : M.JOUDI❁

-هوژیـن

نو ورود
سطح
8
 
ارسالی‌ها
18
پسندها
1,193
امتیازها
6,203
مدال‌ها
6
  • #9
خب :)
آدمی نیستم که بیام نظر کلی بدم، معمولا هر پارتی که میخونم نکته‌ای باشه همون موقع به خود نویسنده میگم ولی دیگه چیکار کنم اومدم دیگه:pilot:
همه چیِ رمان خوبه، اتفاقا، لحظه های عاشگانه موصطُفاییش:cry: ابهت بازیای داداشم بیم:cry:، وای اصن یادش افتادم خرذوق شدم:cry: فحشای جدیدی که یاد گرفتم:cry: همه چیش خوبه من از چیش بگم؟:melting-face:
 
امضا : -هوژیـن

NARGES-S

مدیر بازنشسته
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,647
پسندها
29,531
امتیازها
54,073
مدال‌ها
40
  • #10
سلام عمو:spruce-up:
من اول فکر میکردم شهرزو کلا از بیم متنفر باشه و بود:to-take-umbrage:
ولی الان جدی جدی داره عاشقش میشه، هعمون قضیه ایی هست که میگه شوخی شوخی جدی شد؟:face-with-tears-of-joy:
بیم ابهت دارم خوشم میاد:228:
 
امضا : NARGES-S

موضوعات مشابه

عقب
بالا