You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شاعرپارسی اشعار امیرخسرو دهلوی
-
نویسنده موضوع
Hilary
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
43
-
بازدیدها
2,170
-
کاربران تگ شده
هیچ
لبا لب در شکرگیری سخن را
لبت گوید دلیری کن به بوسی
مرا زهره نباشد، صد چو من را
به دل آتش زدی و می دمی دم
بخواهی سوخت جان ممتحن را
شدی در بوستان روزی به گل گشت
دو دیده نیست نرگس را که بیند
از آن گه باز روی یاسمن را
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
درآمد در دل آن سلطان دلها
دل من زنده شد زان جان دلها
همی کارد به کویش تخم جان خلق
که می بارد از آن باران دلها
ز بس دلها که در کوی تو افتاد
شده زاغ و زغن مهمان دلها
به گرما از سواد چشم من کن
سیه چتر خود، ای سلطان دلها
زهی مهتاب عالم سوز کافگند
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
دهانت در سخن اکسیر جانها
ز حیرت باز می ماند دهانها
ز عشقت کو به دل تخم وفا ریخت
مرا در سینه می ریزد سنانها
فلک را آه مظلومی چو من سوخت
مکن عیبم، کنم گر بوسه بازی
به گرد کوی تو بر آستانها
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
بهر شکار آمد برون کژ کرده ابر و ناز را
صانع خدایی کاین کمان داد آن شکار انداز را
او می رود جولان کنان وز بهر دیدن هر زمان
جانها همی آید برون، صد عاشق جانباز را
تا کی ز چشم نیکوان بر جان و دل ناوک خورم
ای کاش تیری آمدی این دیده های باز را
خلقی به بند کشتنم وین دیده در غمازیم
من بین که بهر خون خود دل می دهم غماز را
عاشق که می سوزد دلش از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
جانم از آرام رفت، آرام جان من کجا
هجرم نشان فتنه شد، فتنه نشان من کجا
آمد بهار مشک دم، سنبل دمید و لاله هم
سبزه به صحرا زد قدم، سرو روان من کجا
از گریه ماندم پا به گل وز دوستان گشتم خجل
جان از جهان بگسست و دل، جان و جهان من
در کار غم شد موریم، بی پرده شد مستوریم
تلخ است عیش از دوریم، شکرفشان من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
بشکفت گلها در چمن، ای گلستان من بیا
سرو ایستاده منتظر، سرو روان من
از گریه من هر طرف، پر لاله و گل شد زمین
وقتی به گلگشت، ای صنم، در گلستان من
حیف است دیدن بی رخت، در بوستان آخر گهی
ای گل، نهان از باغبان در بوستان من
هر طره تو آفتی، هر نرگس تو فتنه ای
گرچه بلای عالمی، از بهر جان من
تلخی که گویی نیست آن از تلخی هجرت فزون
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
وقت گل است نوش کن باده چون گلاب را
بلبل نغمه ساز کن بلبله ش*ر..اب را
ساغر لاله هر زمان باد نشاط می دهد
بین که چه موسمی ست خوش نقل و می و کباب را
مرغ چو در سرو شد، بال کشید در زمین
سبزه بساط سبز وتر از پی رقص آب را
نیست حیات شکرین کاخر شب شکر لبان
هر طرفی به بوی می تلخ کنند خواب را
چون به سؤال گویدم ساقی م**س.ت عاشقان
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
شکل دل بردن که تو داری نباشد دلبری را
خواب بندی های چشمت کم بود جادوگری را
چون ز هجران شد زحل در طالعم کی بوسم آن پا
این سعادت دست ندهد جز مبارک اختری را
زین هوس مردم که وقتی سر نهم بر آستانت
بین چه جایی می نهم من هم چنین مدبر سری را
چند گویی سوز خود روشن کن از داری زبانی
چون نخیزد شعله تا کی دم دمم خاکستری را
بر من بد روز بس کز غم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
گر چه از ما واگسستی صحبت دیرینه را
جا مده باری تو در دل دوستان دینه را
خورد عاشق چیست پیکانهای زهرآلود هجر
وصل چون یار تو باشد بازجو لوزینه را
بسکه خوشدل با غمم شبهای درد خویش را
دوست می دارم چو طفل کور دل آدینه را
محتسب گو تا چو من صوفی رسوا را به شهر
گشت فرماید به گردن بسته این پشمینه را
طعنه زد بر بیدلان خسرو که شد زینسان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
تا نظر سوی دو چشم تست یاران ترا
کی بود پیکاری آن مردم شکاران ترا
تا شدند اندر کشش دو چشم تو خنجز گذار
شغلها فرمود اجل خنجر گذاران ترا
نوجوان گشتی و شکل ناز را نشناختی
جای تسکین نیست زین پس بیقراران ترا
هر کرا امروز خواندی باز فردا کشتیش
بارک الله این چه اقبال است یاران ترا
تا دلم خوش کردی از امید پیکان ریختن
نام شد باران رحمت تیر باران ترا
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.